
کتاب اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!
معرفی کتاب اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!
کتاب الکترونیکی «اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!» نوشتهٔ «اریک بارکر» و با ترجمهٔ «فرشید نادرینژاد» و «پمال لخن الومنیس» توسط نشر فرناد منتشر شده است. این کتاب جلد چهارم از مجموعهای است که به بازنگری باورهای رایج دربارهٔ موفقیت میپردازد و بهطور خاص، مرز باریک میان اعتماد به نفس سالم و اعتماد به نفس بیش از حد را بررسی میکند. نویسنده با تکیهبر پژوهشها و مثالهای واقعی، به این پرسش میپردازد که چرا بسیاری از آنچه دربارهٔ موفقیت و اعتماد به نفس شنیدهایم، ممکن است نادرست باشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!
«اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!» اثری در حوزهٔ ناداستان و روانشناسی موفقیت است که با رویکردی تحلیلی و انتقادی، باورهای رایج دربارهٔ اعتماد به نفس را به چالش میکشد. این کتاب بخشی از یک مجموعه است که هر جلد آن به یکی از مفاهیم کلیدی موفقیت میپردازد و جلد حاضر، به بررسی ابعاد مثبت و منفی اعتماد به نفس اختصاص یافته است. «اریک بارکر» با بهرهگیری از مثالهای تاریخی، پژوهشهای علمی و روایتهای شخصی، ساختار کتاب را بهگونهای طراحی کرده که خواننده با طیف وسیعی از موقعیتها و شخصیتها روبهرو میشود؛ از شطرنجبازان حرفهای و فرماندهان نظامی تا افراد عادی با تجربیات خاص. کتاب در قالب فصلهایی مستقل اما مرتبط، به بررسی این موضوع میپردازد که اعتماد به نفس چگونه میتواند هم عامل موفقیت و هم زمینهساز شکست باشد. نویسنده تلاش کرده است تا با کنار زدن کلیشهها، تصویری واقعگرایانه از نقش اعتماد به نفس در زندگی فردی و اجتماعی ارائه دهد.
خلاصه کتاب اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب «اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!» با روایتهایی از دنیای شطرنج، نظامیگری، هنرهای رزمی و حتی زندگی روزمره آغاز میشود تا نشان دهد اعتماد به نفس همیشه یک فضیلت نیست. نویسنده با مثالهایی مانند مسابقهٔ تاریخی «گری کاسپاروف» و «دیپ بلو»، به این نکته اشاره میکند که اعتماد به نفس بیش از حد میتواند باعث اشتباهات بزرگ شود؛ کاسپاروف به دلیل اعتماد به نفس بالا، حرکات غیرمنتظرهٔ کامپیوتر را نشانهٔ نبوغ دانست و در نهایت بازی را واگذار کرد. در ادامه، کتاب به بررسی پدیدههایی مانند «اثر دانینگ-کروگر» میپردازد که افراد کمتجربه را به اعتماد به نفس کاذب سوق میدهد و آنها را نسبت به ضعفهای خود ناآگاه میکند. نویسنده با تحلیل پژوهشهای روانشناسی، نشان میدهد که اعتماد به نفس بالا میتواند مزایایی مانند افزایش درآمد، شانس ارتقای شغلی و پذیرش اجتماعی داشته باشد، اما در عین حال، زمینهساز توهم، خودشیفتگی و حتی آسیب به دیگران نیز هست. مثالهایی از مدیران عامل، رهبران سیاسی و هنرمندان رزمی آورده شده تا نشان دهد چگونه اعتماد به نفس بیش از حد میتواند به انکار واقعیت، تصمیمات اشتباه و حتی سقوط منجر شود. در بخشهایی از کتاب، به تجربهٔ افرادی پرداخته شده که بهطور ژنتیکی یا بر اثر آسیب مغزی، احساس ترس ندارند و این موضوع چگونه آنها را در معرض خطر قرار میدهد. همچنین، نویسنده به مزایای اعتماد به نفس پایین اشاره میکند؛ از جمله پذیرش اشتباهات، یادگیری بیشتر و باز بودن نسبت به ایدههای جدید. در نهایت، کتاب پیشنهاد میدهد که بهجای تمرکز صرف بر اعتماد به نفس، باید دلسوزی برای خود را تقویت کرد؛ رویکردی که هم مزایای اعتماد به نفس را دارد و هم از معایب آن دور است.
چرا باید کتاب اعتماد به نفس همیشه خوب نیست! را بخوانیم؟
این کتاب با کنار زدن نگاههای یکسویه به اعتماد به نفس، تصویری چندلایه و واقعگرایانه از این مفهوم ارائه میدهد. خواننده با مطالعهٔ آن میتواند درک عمیقتری از مرز میان اعتماد به نفس سالم و اعتماد به نفس کاذب پیدا کند و بفهمد که چرا گاهی کمبود اعتماد به نفس میتواند به رشد و پیشرفت کمک کند. مثالهای متنوع و پژوهشهای علمی، امکان مقایسهٔ موقعیتهای مختلف را فراهم میکند و به مخاطب کمک میکند تا باورهای خود دربارهٔ موفقیت و اعتماد به نفس را بازنگری کند. این کتاب برای کسانی که به دنبال شناخت بهتر خود و بهبود روابط فردی و اجتماعی هستند، میتواند الهامبخش باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به روانشناسی، توسعهٔ فردی و کسانی که دغدغهٔ موفقیت، رهبری یا خودشناسی دارند، مفید است. همچنین برای مدیران، کارآفرینان، دانشجویان و افرادی که با چالشهای اعتماد به نفس یا خودانتقادی روبهرو هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب اعتماد به نفس همیشه خوب نیست!
«کاسپاروف نفهمید که چرا دیپ بلو رخ خودش را حرکت داد اما پیش خودش فکر کرد که آن ماشین باید دلیل خوبی برای این کارش داشته باشد. و همین موضوع به او این حس را داد که کنترل اوضاع را در دست ندارد. بدون کنترل, اعتماد به نفس و در نهایت مسابقه را از دست داد. اگر اعتماد به نفس انقدر قدرتمند است. آیا زمانی که آن را نداریم. باید وانمود کنیم که داریم؟ آیا اعتماد به نفس ساختگی خوب است؟ آمریکاییها شلخته بودند. اگر به این کارشان ادامه میدادند، آلمانها قطعا برنده جنگ میشدند. سال ۱۹۴۴ بود و ۴ سال از اشغال فرانسه به دست نازیها گذشته بود. آنها در همه جا جاسوس داشتند. آمریکاییها فکر میکردند که کسی به آمادهسازیشان توجهی نمیکند. اما آلمانها همهی حرکاتشان را تعقیب میکردند و از آنها بسیار جلوتر بودند. گروهی از سربازان آمریکایی از یک تاجر محلی، یک بطری شراب دزدیدند. آمریکاییها چیز زیادی نفهمیدند. اما صاحب آن مغازه با نازیها همکاری میکرد و بخشی از شبکهی جاسوسی آلمان بود. حتی زمانی که سربازان آمریکایی به کابارهها میرفتند نیز تحت نظر بودند؛ یا حتی زمانی که علامت گروهانی که با آن بودند همراه داشتند، بخش اطلاعات آلمانها انقدر خوب بررسیشان کرده بود که صرفا با آهنگهایی که در هنگام مستی گوش میدادند، تشخیصشان میداد.»
حجم
۷۵۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۷۵۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه