تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب قصه های روستا
معرفی کتاب قصه های روستا
کتاب الکترونیکی «قصههای روستا» نوشتهٔ زهرا سادات احمدی و با ویراستاری حنانه شریفی، توسط نشر مانیان منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با محوریت زندگی روستایی و خاطرات خانوادگی روایت میشود و بهویژه برای نوجوانان و علاقهمندان به ادبیات داستانی فارسی مناسب است. داستانها با الهام از واقعیتهای زندگی در روستا، شجاعت، ایمان و ارتباط انسان با طبیعت و حیوانات را به تصویر میکشند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قصه های روستا
«قصههای روستا» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که در قالب ناداستان و داستانهای واقعی، زندگی و فرهنگ روستایی را از زاویهٔ نگاه یک خانواده روایت میکند. زهرا سادات احمدی در این کتاب، خاطرات و قصههایی را که نسل به نسل در خانواده و روستای خود شنیده و تجربه کرده، با زبانی ساده و صمیمانه بازگو کرده است. ساختار کتاب بهگونهای است که هر داستان، ماجرایی مستقل دارد و اغلب از زبان پدر خانواده برای دختر کوچکش نقل میشود. این روایتها، ترکیبی از واقعیت و خیال هستند و در بستر روستا، به موضوعاتی مانند شجاعت، ایمان، مهربانی، احترام به حیوانات و طبیعت، و باورهای سنتی میپردازند. کتاب با فضایی گرم و خانوادگی، مخاطب را به دنیای قصههای شبانه و خاطرات جمعی میبرد و تصویری از زندگی روستایی و ارزشهای آن ارائه میدهد. این مجموعه، هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالانی که به داستانهای بومی و فرهنگ ایرانی علاقه دارند، جذابیت دارد.
خلاصه کتاب قصه های روستا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «قصههای روستا»، روایتها از شبهای قصهگویی پدر برای دختر کوچکش آغاز میشود؛ جایی که زهرا کوچولو مشتاق شنیدن ماجراهای واقعی و شگفتانگیز پدر است. هر داستان، ماجرایی مستقل از زندگی روستاییان، حیوانات و اتفاقات عجیب و آموزنده را بازگو میکند. برای نمونه، داستان عبدالحسین چوپان که با شجاعت و توکل به خدا، از حملهٔ پلنگ جان سالم به در میبرد، یا قصهٔ پیرزنی که با تدبیر خود، شغال مزاحم را از باغش دور میکند. در داستانی دیگر، ماجرای مردی روایت میشود که بهخاطر بیاحترامی به شتر بوقدی، با حادثهای تلخ روبهرو میشود و اهمیت احترام به حیوانات و طبیعت را یادآور میگردد. برخی قصهها به باورهای مذهبی و معجزات مرتبط با عزاداری امام حسین و ارتباط با امام زمان میپردازند و برخی دیگر، شجاعت روستاییان در مواجهه با خطراتی مانند گرگ و خرس را به تصویر میکشند. در کنار اینها، داستانهایی دربارهٔ فهم و شعور حیوانات، اهمیت نترسیدن و توکل، و نقش قصهگویی در انتقال ارزشها و خاطرات خانوادگی نیز دیده میشود. کتاب با روایتهایی پیوسته، اما مستقل، تصویری از زندگی، باورها و دنیای پررمزوراز روستا را پیش چشم مخاطب میگذارد، بیآنکه پایان داستانها را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب قصه های روستا را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهایی برگرفته از زندگی واقعی و خاطرات خانوادگی، تصویری ملموس از فرهنگ روستایی و ارزشهای انسانی ارائه میدهد. داستانها نهتنها سرگرمکنندهاند، بلکه مفاهیمی مانند شجاعت، توکل، احترام به طبیعت و اهمیت قصهگویی را بهشیوهای غیرمستقیم منتقل میکنند. خواندن این مجموعه فرصتی است برای آشنایی با سبک زندگی روستایی، باورهای سنتی و ارتباط نسلها از طریق قصه. همچنین، کتاب به مخاطب یادآوری میکند که در دل سادهترین اتفاقات روزمره، درسهایی عمیق و الهامبخش نهفته است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانان، علاقهمندان به داستانهای کوتاه بومی، دوستداران فرهنگ روستایی و کسانی که به دنبال روایتهایی آموزنده و خانوادگی هستند، مناسب است. همچنین، والدینی که میخواهند قصههایی آموزنده برای فرزندان خود بخوانند، میتوانند از این مجموعه بهره ببرند.
بخشی از کتاب قصه های روستا
«وقتی بچه بودم. یک روز در روستا این خبر پیچید که عبدالحسین چوپان با جنازه یک پلنگ از کوه برگشته است. همه مردم به دیدن او میرفتند من هم رفتم. عبدالحسین داخل پوست پلنگ را پر از کاه کرده و گوشه اتاقش گذاشته بود. خودش توی رختخواب دراز کشیده بود و صورتش بدجور زخمی به نظر میرسید. عبدالحسین مردی با خدا و قدرتمند و شجاع شناخته میشد که گله بزرگی را چوپانی میکرد. او با دوستش حسین گله را به کوههای اطراف روستا میبرد تا بچرند. وقتی با گله به کوه میرفتند. چند روز آنجا میماندند. عبدالحسین ماجرا را برای مردم روستا اینطور تعریف میکرد: «با نگاه به آسمان فهمیدم وقت اذان مغرب شده. وضو گرفتم و به نماز ایستادم. وسط نماز مغرب. صدای سگها بلند شد و به سمتی حمله کردند. گله گوسفندان هم در جهت مخالف جمع شد. فکر کردم شاید دزدی برای دزدیدن گوسفندها به طرف گله آمده است. وقتی نماز مغربم تمام شد. یک سنگ بزرگ در فلاخن گذاشتم و به سمتی که سگها رفته بودند پرتاب کردم. میخواستم اگر دزدی آنجا هست. بفهمد چوپان کنار گله است و بترسد و فرار کند.»
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه