تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب چشم قلب دوم انسان
معرفی کتاب چشم قلب دوم انسان
کتاب الکترونیکی «چشم قلب دوم انسان» نوشتهٔ بدیس شمیرانی و با ویراستاری زهرا صنویری، اثری داستانی است که نشر متخصصان آن را منتشر کرده است. این کتاب در قالب داستان بلند یا رمان کوتاه، روایتی از عشق، رنج و سرنوشت را در بستری اسطورهای و روستایی روایت میکند و به دغدغههای انسانی و اجتماعی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب چشم قلب دوم انسان
«چشم قلب دوم انسان» اثری داستانی از بدیس شمیرانی است که در قالب یک رمان یا داستان بلند نوشته شده و فضای آن در روستایی خیالی و دورافتاده شکل میگیرد. روایت کتاب، حالوهوایی اسطورهای و تمثیلی دارد و با زبانی شاعرانه، به زندگی مردمانی میپردازد که از عشق و احساس تهی شدهاند و در حصار باورها و ترسهای کهنه زندگی میکنند. ساختار کتاب بر پایهٔ روایتهای تو در تو و بازگویی قصههای قدیمی استوار است؛ داستان اصلی با روایت پیرمردی آغاز میشود که بار غم و خاطراتش را با پسری جوان در میان میگذارد و از دل این گفتوگو، قصهٔ عاشقانهٔ مهبد و خورشید و همچنین داستانهای موازی دیگری چون عشق فرنگیس و قابوس بیرون میآید. کتاب با بهرهگیری از عناصر فولکلور، اسطوره و قصهگویی سنتی، به بررسی مفاهیمی چون عشق، مرگ، جدایی، سرنوشت و تأثیر باورهای جمعی بر سرنوشت فردی میپردازد. فضای کلی اثر، غمزده و اندوهناک است و شخصیتها در کشاکش میان خواستن و نخواستن، ماندن و رفتن، و عشق و عقل دستوپنجه نرم میکنند. این کتاب در دستهبندی داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و با رویکردی نمادین، به نقد جامعه و روابط انسانی میپردازد.
خلاصه داستان چشم قلب دوم انسان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «چشم قلب دوم انسان» در روستایی دورافتاده به نام «شریر» آغاز میشود؛ جایی که مردمش از عشق و احساس تهی شدهاند و زندگیشان را ترس و باورهای کهنه شکل داده است. در این روستا، عاشق بودن نشانهٔ دیوانگی و طردشدگی است و هرگونه احساس و دلبستگی سرکوب میشود. روایت اصلی با گفتوگوی پیرمردی غمگین و پسری جوان کنار آتش شکل میگیرد؛ پیرمرد بار خاطرات و اندوهش را با پسر در میان میگذارد و از قصهٔ مهبد و خورشید میگوید. مهبد، پسری است که برخلاف دیگران، از کودکی دلباختهٔ خورشید، دختری با چشمان زیبا، میشود. عشق میان این دو، پنهانی و پر از بیم و امید است؛ آنها در جامعهای زندگی میکنند که عشق را نمیفهمد و عاشقان را به سخره میگیرد. مهبد و خورشید هر شب زیر درختی که بعدها «عشق خشکیده» نام میگیرد، یکدیگر را ملاقات میکنند و مهبد برای خورشید شعر میخواند. اما ترس از افشای عشق و فشار خانوادهها، سایهای سنگین بر رابطهشان میاندازد. در دل روایت اصلی، داستانی قدیمیتر از عشق فرنگیس و قابوس نیز بازگو میشود؛ عشقی که به دلیل تعصبات و دشمنیهای قبیلهای به تراژدی میانجامد و ریشههای اندوه و بیعشقی را در روستا میکارد. این روایتهای موازی، سرنوشت شخصیتها را به هم گره میزند و نشان میدهد که چگونه باورهای جمعی و ترسهای تاریخی، سرنوشت نسلهای بعد را رقم میزند. در نهایت، کتاب با تأکید بر نقش چشم و نگاه در عشق و زندگی، به این پرسش میپردازد که آیا میتوان در جامعهای بیعشق، راهی برای رهایی و تجربهٔ دوستداشتن یافت یا نه. داستان با پایانی باز و تلخ، مخاطب را با تأمل دربارهٔ سرنوشت شخصیتها و معنای عشق تنها میگذارد.
چرا باید کتاب چشم قلب دوم انسان را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانی چندلایه و فضایی اسطورهای، به مفاهیمی چون عشق، رنج، جدایی و تأثیر باورهای جمعی بر سرنوشت فردی میپردازد. «چشم قلب دوم انسان» با شخصیتپردازیهای ملموس و روایتهایی که از دل قصههای قدیمی و باورهای روستایی بیرون آمدهاند، تصویری از جامعهای ارائه میدهد که در آن عشق سرکوب میشود و انسانها در حصار ترس و تعصب گرفتارند. خواندن این اثر فرصتی است برای اندیشیدن به نقش احساسات، سنتها و انتخابهای فردی در زندگی و سرنوشت انسان. همچنین، کتاب با زبان شاعرانه و روایتهای تو در تو، تجربهای متفاوت از داستاننویسی معاصر فارسی را پیش روی مخاطب میگذارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای عاشقانه با فضای اسطورهای و روستایی، دوستداران روایتهای نمادین و کسانی که به دغدغههای اجتماعی و انسانی علاقه دارند، مناسب است. همچنین، مخاطبانی که به داستانهای چندلایه و روایتهای تو در تو علاقهمندند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب چشم قلب دوم انسان
«سالیان پیش در آبادی دورافتادهای به نام «شریر» مردمانی عبوس زندگی میکردند که نه رسم عاشقی را بلد بودند و نه دلدادن؛ قلبشان از جنس سنگ بود، آنقدر سنگدل بودند که اگر به دریا پرتشان میکردی، سنگینی قلبشان آنها را در دریا تهنشین میکرد؛ عشق و عاشقی معنایی نداشت، عاشق را دیوانه و دیوانه را مرده خطاب میکردند و در میان راهشان، برای زندگی هرکه را پدرانشان صلاح میدانست، انتخاب میکردند. خود نمیخواستند؛ چراکه از بزم تولد شومی در رگشان دمیده بود و چه غمگین که چشمانشان جز برای دیدن و رهاکردن کار دیگری را از بر نبوده نه دلتنگ میشد و نه مجنون، نه سخن میگفت و نه افسون، چشم بود تنها عضوی برای دیدن و گذشتن. شعر در دلشان جای نداشت، هرکه را میسرود؛ به مزاح میگرفتند و جز سختدلی چیزی سرشان نمیشد؛ بد بودند. بد میزیستند و بد میکردند و همه تاوان گنه پدری را پس میدادند که روزی عشق را دل دخترش کشته بود.»
حجم
۵۲۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۵۲۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه