دانلود و خرید کتاب خرمای تلخ اعظم پشت مشهدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب خرمای تلخ اثر اعظم پشت مشهدی

کتاب خرمای تلخ

انتشارات:نشر امینان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خرمای تلخ

«خرمای تلخ » تألیف اعظم پشت‌مشهدی (-۱۳۶۰) مجموع پنج روایت مستند داستان‌گونه است که هم‌رزمان و نزدیکان تعدادی از شهدای هشت سال دفاع مقدس نقل کرده‌اند. بخشی از روایت سوم این کتاب با نام «تصویری ماندگار» را می‌خوانیم: چند روزی از بمباران هوایی عراقی‌ها به منطقهٔ ذَلیجان می‌گذشت، برای پیدا کردن جایی امن‌تر گردان را به نقطه‌ای دیگر از منطقه بین تپه‌ها انتقال دادیم. روز وحشتناکی بود، از آسمان مثل نقل شب عروسی بر سرمان بمب و خمپاره می‌ریخت. همه جا مملو از دود و آتش بود و تنها دست و پاهای قطع‌شدهٔ شهدا بود که برانکارد بهداری را پر می‌کرد. ـ محمد، محمد بیا یالّا عجله کن!‌ با صدای عباس به خود آمدم و به طرفش دویدم. صادق محمدی را دیدم که پاهایش زیر کمرش تا و زخم عمیقی در پهلویش ایجاد شده بود. ـ بجنب محمّد! پاهایم به زمین چسبیده بود. عباس که دید ماتم برده و دست‌دست می‌کنم برانکارد را از دستم کشید و مشغول بلند کردن صادق شد. ـ چرا وایسادی محمد؟ داره ازش خون می‌ره! دستانم را دور کمر صادق حلقه کردم، آهش به هوا بلند شد اما چاره‌ای نبود باید او را به عقب می‌فرستادیم. با کمک عباس، صادق را روی برانکارد گذاشتیم. چشمانم به نگاهش افتاد. با آن همه خونی که از او می‌رفت لبخند شیرینی بر روی لب‌های گوشت‌آلودش نشسته بود. ـ طلایی شدی مؤمن، مبارک باشه!

نظرات کاربران

کتابخوان🤓
۱۳۹۸/۰۱/۱۱

بسیار عالی پیشنهاد خواندن

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۴)
غلامرضا که بی‌محابا مشغول تیراندازی بود به طرفم آمد و گفت: ـ یه بویی حس نمی‌کنی؟ ـ نه، چه بویی؟ من که بویی نمی‌شنوم. ـ پسر بوی دماغ‌سوخته میاد، مگه نمی‌بینی حالشون رو گرفتیم، بیچاره‌ها ان‌قدر ترسیدن که نمی‌دونن کدوم طرف فرار کنن.
کتابخوان🤓
یاد آخرین حرف‌هایش افتادم. چشم‌هایش را بستم و پیشانی‌اش را بوسیدم. چفیه‌ای را که دور گردنش بود روی صورتش کشیدم و بلند شدم و گذاشتم سینهٔ خاکریز بوی عطر حضورش را استشمام کند. تا قبل از اینکه مجروح شوم چندین بار به جای خالی غلامرضا روی خاکریز نگاه کردم. او را می‌دیدم که به صورت خاک‌آلود و خسته‌ام لبخند می‌زند. ـ غلامرضا فیلتر شهادتت مبارک!
کتابخوان🤓
چیه غلامرضا امشب سر کیفی؟ نکنه خبریه؟ ـ نه مگه باید خبری باشه تا من بخندم! ـ گفتیم شاید از اون بالا بالا برات پست سفارشی اومده باشه! ـ دلتون رو بی‌خود خوش نکنید، من تا چلومرغ عروسی تک‌تک شماها رو نخورم که فیلتر شهادتم مبارک نمی‌شه!
کتابخوان🤓
بگم که هر کسی کمپوت گیلاس بخوره به اندازهٔ هر کدام از دونه‌های گیلاس ترکش خمپاره نوش جان می‌کنه، برای همین من گذشت می‌کنم و همهٔ تیر و ترکش‌های عراقی‌ها رو با خوردن کمپوت‌های گیلاس نصیب خودم می‌کنم.
کتابخوان🤓

حجم

۸۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۸۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲,۵۰۰
تومان