
کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟
معرفی کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟
معرفی کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟
کتاب الکترونیکی «چرا ترک تحصیل کردم!؟ (ما ترک تحصیل کردهها دستگاه مختصاتمان بیرون «قصر» است!)» نوشتهٔ عباس اسمعیلی سوپری و منتشرشده توسط نشر متخصصان، روایتی است شخصی و انتقادی از تجربههای زیستهٔ نویسنده در نظام آموزشی و اجتماعی ایران. این اثر در قالبی روایی و گاه طنزآمیز، به بازخوانی خاطرات، دغدغهها و نگاه انتقادی نویسنده نسبت به مدرسه، معلمان و ساختارهای آموزشی میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟
این کتاب در سال ۱۴۰۴ منتشر شده و در فضایی میان خاطرهنویسی، روایت انتقادی و طنز حرکت میکند. نویسنده با نگاهی شخصی و گاه شاعرانه، تجربههای خود را از دوران مدرسه و ترک تحصیل بازگو میکند و از خلال روایتهایش، به نقد ساختارهای آموزشی، نقش معلمان و تأثیرات اجتماعی مدرسه میپردازد. «چرا ترک تحصیل کردم!؟» با ارجاع به شخصیتها و آثار ادبی، تاریخی و فلسفی، فضایی میانمتنی میسازد و خواننده را به سفری در خاطرات و ذهنیات یک ترکتحصیلکرده میبرد. کتاب از زاویه دید فردی روایت میشود که خود را بیرون از «قصر» یا ساختار رسمی میبیند و با زبانی آمیخته به طنز و تلخی، به بازاندیشی تجربههای تحصیلی و زیستی خود میپردازد. این اثر بیشتر از آنکه صرفاً شرح یک زندگی باشد، تلاشی است برای فهم و نقد نظام آموزشی و جایگاه فرد در جامعهای که آموزش رسمی را بهعنوان تنها مسیر موفقیت میشناسد.
خلاصه کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟
«هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!» کتاب با روایت زندگی «فیکو»، شخصیت اصلی و صدای راوی، آغاز میشود؛ کسی که در نوجوانی مدرسه را ترک میکند و تجربههایش را از زاویه دید یک ترکتحصیلکرده بازگو میکند. نویسنده با بازگشت به خاطرات کودکی و نوجوانی، از مدرسهای میگوید که پشت کشتارگاه قرار دارد و معلمانی که هرکدام بهنوعی در شکلگیری نگاه انتقادی او به آموزش نقش دارند. روایتها با طنز و تلخی در هم آمیختهاند و هر فصل به یکی از معلمان یا تجربههای مدرسه اختصاص دارد؛ از معلم جغرافی و تاریخ تا معلم ادبیات و انشا. نویسنده با اشاره به ناکارآمدی و بیتوجهی معلمان، حسرت فرصتهای ازدسترفته و آرزوهای برآوردهنشده را بیان میکند. در خلال این روایتها، به موضوعاتی چون مهاجرت، بیوطنی، کارگری، و دغدغههای زیستی و اجتماعی پرداخته میشود. کتاب با ارجاع به آثار و شخصیتهای ادبی و تاریخی، لایههایی از نقد اجتماعی و فرهنگی را به روایت اضافه میکند و در نهایت، تصویری از زیست فردی و جمعی ترکتحصیلکردهها ارائه میدهد که دستگاه مختصاتشان بیرون از ساختار رسمی جامعه تعریف میشود.
چرا باید کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟ را خواند؟
این کتاب با نگاهی متفاوت و انتقادی به تجربههای تحصیلی و اجتماعی، فرصتی برای بازاندیشی در نظام آموزشی و نقش آن در شکلگیری هویت فردی و جمعی فراهم میکند. روایتهای شخصی و میانمتنی، خواننده را با دغدغهها و حسرتهای نسلی آشنا میکند که خود را بیرون از مسیرهای رسمی موفقیت میبیند. اثر حاضر میتواند به درک بهتر تأثیرات آموزش رسمی و غیررسمی بر زندگی افراد کمک کند و زمینهای برای گفتوگو دربارهٔ آموزش، آزادی و انتخابهای فردی ایجاد کند.
خواندن کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کسانی مناسب است که دغدغههای انتقادی نسبت به نظام آموزشی دارند، تجربههای مشابه ترک تحصیل یا نارضایتی از مدرسه را پشت سر گذاشتهاند یا به روایتهای شخصی و اجتماعی علاقهمندند. همچنین برای علاقهمندان به خاطرهنویسی، روایتهای انتقادی و نقد اجتماعی جذاب خواهد بود.
فهرست کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟
- چرا ترک تحصیل کردم؟: روایت آغازین و معرفی شخصیت راوی و زمینههای ترک تحصیل. - فیکو، ساکن کره زمین: بازگشت به خاطرات کودکی و نوجوانی و شکلگیری نگاه انتقادی به مدرسه. - تا بلبل هنوز مانده است: روایتهایی از حسرتها و آرزوهای برآوردهنشده. - کشتارگاه: شرح فضای مدرسه و تجربههای تلخ و طنزآمیز از معلمان و همکلاسیها. - خورخه لوییس بورخس، اویتا پرون و قاچاقچی کتاب: اشاره به تجربههای کتابخوانی و مواجهه با سانسور و محدودیتها. - معلم جغرافی، معلم تاریخ، معلم ادبیات، معلم انشا، معلم موسیقی، معلم زیستشناسی، معلم تعلیمات اجتماعی، معلم پرورشی: هر بخش به یکی از معلمان و تأثیرات آنها بر زندگی راوی میپردازد و با نگاهی انتقادی، نقش آنها را در شکلگیری هویت فردی بررسی میکند. - دفتر مدرسه، ترکتحصیلکرده، زیارتنامه: جمعبندی تجربهها و نگاه کلی به زندگی پس از ترک تحصیل و تأملی بر معنای آموزش و زیستن بیرون از ساختار رسمی.
بخشی از کتاب چرا ترک تحصیل کردم؟
«من، فیکو، دارکوبی هستم که در اسکیکوی در فلات آناتولی در جنوب مالاتیا؛ درست زیر دکل ناتو، بالاتر از خط درختان زردآلو، نزدیک «درخت زیارت» در بالای کوهها، نزدیک برفها و خاطره یخچالها زندگی میکنم. آن سالها لابد کوهها هر سال زمستان؛ بیاینکه به مدینه بروند حاجی میشدند و عرقچین سفید میپوشیدند. مثل آن نبود که کوهها نیز کافر شده باشند و به موسم تموز نرفته حاجی شوند. علی اسفندیاری کودکی بود که افتانوخیزان برف و گرگ را راه میرفت و اینگونه است که وقتی کودکی بیش نیستی و انگشتان پایت یخ میزنند از زبانت جاری میشود: چرا تری («ریرا»). اینگونه است که تو ترانه میسیسیپی را میسرایی. اینگونه است که در اوج بردگی صدای اعتراضت میشود کلمه که میرود اعصاب و جان اربابان، مالکان، خردهمالکان، نجیبزادگان قدیم و نودولتان جدید را پاره کند. اینجا هیچ معبدی نیست که مردم آرزو بیاورند و تسلای خاطر ببرند. مردم اینجا («درخت زیارت») را تکریم میکنند.»
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه