دانلود رایگان کتاب دست درازتر از پا سیده مریم خامسی
تصویر جلد کتاب دست درازتر از پا

کتاب دست درازتر از پا

معرفی کتاب دست درازتر از پا

«دست درازتر از پا» نوشته سیده مریم خامسی (- ۱۳۷۱) مجموعه‌ای از قطعات ادبی کوتاه و لطیف این نویسنده است که آنها را به خانواده اش و «هر آن‌که خطی برایش آشنا آمد» تقدیم کرده‌است. یکی از قطعات این مجموعه با نام « درخت آب‌نبات» را می‌خوانیم:

«من در این شهر که حتی یک درخت آبنبات هم ندارد به چه چیز دل خوش کنم؟!

اینجا از درخت‌هایش آدم‌هایی آویزانند که کال بر زمین می افتند، تلخند مانند آسمانشان!

خدا رحمت کند پیرمرد را...همیشه می‌گفت باغمان نفرین شده است!...

من هم می‌ترسم از ریشه‌هایی که تنها میوه‌های کال می‌دهند!...

آه ای شهرغریب! آه ای شهرعجیب!...چه در دل زمینت می‌گذرد که میوه‌هایت تماماً کالند؟!»

S
۱۳۹۶/۰۵/۱۸

آفرین به این نویسنده جوان، بعضی از این قطعه های ادبی فوق العاده زیبا و پر معنا بود.

3741
۱۳۹۷/۰۸/۲۵

چه زیبا ودلنشین می سرایی شاعر ه ی خوش ذوق

هنرمند هنردوست
۱۳۹۶/۰۹/۲۵

آفرین واقعا خوشحالم که نویسندگان جوونمون این همه با استعدادن خسته نباشد دست مریزاد با آرزوی موفقیت های بیشتر ،کتاب فوق العاده ایه حتما دان کنید

سایه‌بی‌سایگی:).میر
۱۴۰۰/۱۰/۱۰

حقیقتا کتاب خوبی بود . ولی خب با بعضی از داستان ها نتونستم ارتباط بر قرار کنم . بیشتر داستان‌های کوتاهش خوب بود . در هر صورت قشنگ بودم . امیدوارم اگر تصمیم دارید بخونید لذت ببرید :)

ــسیّدحجّتـــ
۱۳۹۷/۰۹/۱۳

اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم خیلی تعریف دیدم ازش ولی برای من جالب نبود در یک جمله: لذیذ نبود

ساحل
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

خیلی عالی بود

A.Mtq
۱۳۹۶/۰۶/۱۸

جملات زیبا و سنگین زیادی داشت و واقعا زیبا بود🌼افرین به نویسنده جوان خلاق

f_altaha
۱۳۹۷/۰۹/۱۰

خیلی زیبا و پرمفهوم 🌷🌷🌷

hassan fatemi
۱۳۹۹/۰۱/۰۳

فکر کنم از اون دسته کتاب هایی هست که خواننده های مخصوص به خودش رو میخواد دقیقا سبک این کتاب هم مثل بقیه کتاب های نویسنده هست من خوششم اومد

رنگین کمان
۱۳۹۸/۰۶/۰۳

به جز یه قسمت هایی از چند متن از بقیه اش خوشم نیومد...تکراری بود...(کلاغ، ماه، لکه سیاه، ...) به نظرم جوری نبود که برای همه قابل فهم باشه...ارتباط نگرفتم....نمیدونم چجوری بقیه خوششان اومده...

آدم خطرناکی بود!... پرنده را در قفس نگه می‌داشت و ماهی را در تنگ آب!... و تمام عمرش به آزادی می‌اندیشید!!!...
f_altaha
شاید یک شب از فرط خوشحالی این همه تحمل، لحاف را روی سرم بکشم و در آن تاریکی مطلق چشم‌هایم را باز کنم تا خوب ببینم حتی برفک‌ها هم می‌توانند سیاه و زشت باشند...
؟
هر نفس یک دردست بس عمیق و سنگین... هر نفس یک تیرست بر دلم، کو تسکین
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
می‌شود روزی شوم عاری ز هر درد فراق؟
S
ما آدم‌های بدی نیستیم...ما تنها فراموش کرده‌ایم!...
_SOMEONE_
آدم خطرناک آدم خطرناکی بود!... پرنده را در قفس نگه می‌داشت و ماهی را در تنگ آب!... و تمام عمرش به آزادی می‌اندیشید!!!...
m
تا خود صبح نگران بود که قرص ماه به اندازهٔ کافی اتاقش را روشن نکند!... خورشید که آمد، بازهم خواب ماند!
💜ghazal💜
و آن لکهٔ لعنتی هیچ گاه نگذاشت تصویرش در قاب آیینه بدرخشد!...
؟
هی مترسک! تو هم بنشین!... زانوهایت را خم کن... غبار سال‌ها ایستادگی را بتکان... اینجا کسی به خاطر کسی نمی‌ایستد!... اینجا کسی به پای کسی نمی‌ماند! قصه‌هایمان قصهٔ رفتن است و ماجرا گذشتن!... بماند از خودمان یا دیگری!...
نیلوفر🍀
بدتر از آن این بود که به آخر برسد، اما صدای هیچ تشویقی به گوشش نرسد... خط پایان را نشانش دادند... فریاد زد بایستید! با تمام عقب ماندنم از رفتن خسته‌ام!..
نیلوفر🍀
او باز هم چوبی برداشت تا سراغ مرداب برود و هی هم بزند و هی هم بزند تا گندش بالا بیاید...
؟
من دلم همان بازی‌های بچگی یمان را می‌خواهد... زیر آن درخت سیب بزرگ با دمپایی قرمز من و آبی تو که ساعت‌ها به دنبال هم می‌دویدند و من همیشه از جای ردپای تو به خانه بر می‌گشتم...
S
ما همانیم که در چشم یکدیگر نگاه کردیم و تمام گذشته را از خاطر بردیم، همان موقع که شیطان لبخندش را پشت چهره‌هایمان قایم کرد و ما بی تردید خنجرهایمان را برداشتیم و سمت یکدیگر نشانه گرفتیم ...! ما آدم‌های بدی نیستیم...ما تنها فراموش کرده‌ایم!...
leila13
هی هی هی!...چرا نمی‌فهمند جنایت تنها شلیک با گلوله نیست
f_altaha
او راست می‌گفت که هیچ چیز من به آدم نبرده! من بیشتر از اینکه به حرف‌هایم فکر کنم به سکوت‌هایم فکر می‌کنم...
atefeh
حس آن کودکی را دارم که هواپیما را صدا می‌کرد اما صدایش به آسمان نمی‌رسید ...
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
آدم خطرناکی بود!... پرنده را در قفس نگه می‌داشت و ماهی را در تنگ آب!... و تمام عمرش به آزادی می‌اندیشید!!!...
ᶜʳᶻ
هی هی هی!...چرا نمی‌فهمند جنایت تنها شلیک با گلوله نیست!...
ᶜʳᶻ
زمستان بهانه بود!... دهانش را باز کرد، تمام شهر پر شد از سوز سرمایی که بیرون آمد... همان موقع فهمیدم خواب زمستانی این شهر حالا حالاها ادامه دارد!...
helya.B
خداوندا نگذار آنچنان که عادتمان داده‌اند زندگی کنیم...
fateme

حجم

۳۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۳۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
رایگان