
کتاب آفرت
معرفی کتاب آفرت
کتاب «آفرت» نوشتۀ طاهره رفعت است و انتشارات شالگردن آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب آفرت
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمۀ روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. مخاطبان با مطالعۀ داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرند و گمشدۀ وجودشان را پیدا میکنند. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. طاهره رفعت در کتاب آفرت با احساسات خالصش خواننده را از زندگی روزمره دور کرده و کمک میکند خودش را بهتر بشناسد. کتاب آفرت زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند.
رمان آفرت با زبانی جسورانه و فضایی تلخ، خواننده را از همان ابتدا به دنیایی پر از آشفتگی، سرکشی و نبردهای درونی میکشاند. آغاز داستان، تصویری از زنی را نشان میدهد که درون خویش را به نمایش میگذارد. نویسنده، با دقتی شاعرانه، تقابلهای زنانه و مردانه را در دل اشیای روزمره میگنجاند: ماتیک سرخابی که روی فیلتر سفید سیگار مینشیند، دودی که نه برای لذت بلکه برای فروبردن درد است و سیگاری که درست مانند شخصیت اصلی، در مرز میان سوختن و باقیماندن در تردید است. این روایت، نه فقط داستان یک زن، بلکه فریاد زنانگی در برابر شهری است که کور و خونین، نظارهگر است و قضاوت میکند.
آفرت از همان ابتدا، خود را نه بهعنوان یک روایت عاشقانهٔ ساده، بلکه بهعنوان روایتی اجتماعی معرفی میکند. قهرمان داستان، زنی است که از کلیشههای مرسوم عبور کرده و در تنهایی خود با زخمهایش خلوت میکند. رمان، با نثری پر از تصویرهای زنده و استعارههای گزنده، خواننده را به سفری دعوت میکند که در آن نه قضاوت، بلکه همدردی، نه تسلیم، بلکه تجربهای از زندگی و انتخاب نهفته است.
خواندن کتاب آفرت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آفرت
«حولهٔ تنپوش را روی تخت پرت کرد. دلش میخواست روح عریانش را مقابل دیدگان شهر روشن به تماشا بکشد. فندک و بستهٔ تقريباً خالی سیگار را از کشوی قفلشدهٔ میز بیرون کشید. با دستش چند ضربه به پاکت زد. یکی بیرون افتاد. یکی مانده بود. مثل یک گلوله در یک هفتتیر سیگار را روشن کرد و پک خفهای زد. هیچوقت سیگارکشیدن را یاد نمیگرفت. سیگار را فقط برای تصویر خوشایندش میان انگشتان لاکزدهٔ زنانه دوست داشت و گاهی به اثر ماتیک سرخابی چرب روی فیلتر سفید سیگار نگاه میکرد و لذت میبرد. تماشای تقابل سرخابی زنانه روی فیلتر مردانه جانش را خنک میکرد. یکدوم را قویتر به کام کشید و دودش را میان دهان نگه داشت. چیزی راه نفسش را بند میآورد. این خفگی را دوست داشت. حالا با این تن برهنه مقابل چشمان به خون نشستهٔ این شهر کور، گرهٔ مانده در گلو را با دود سیگار به اکسیژن ناخالص بیرون پنجره پیوند میداد.»
حجم
۷۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۷۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه