
کتاب حوالی حصارهای مرزی
معرفی کتاب حوالی حصارهای مرزی
کتاب حوالی حصارهای مرزی نوشتهٔ ساناز فرهادی است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب حوالی حصارهای مرزی
کتاب حوالی حصارهای مرزی داستانی عاشقانه با زمینهای مذهبی را روایت میکند. داستان دختری به نام زینب، که متخصص زنان است و در بیمارستان پدرش مشغول به کار است. پدر او پزشکی شیعی مذهب با خانوادهای بسیار مذهبی است که با زنی بلوچ و اهل سنت ازدواج کرده است! آنها در همان اوایل ازدواجشان بخاطر اختلافات مذهبی شدیدی که میان خانوادههاشان پیش میآید به ناچار از هم جدا میشوند. بعد از گذشت سی و چند سال، زینب با این دید که خانوادهء متعصب و مذهبی مادرش باعث و بانی فروپاشی خانوادهشان شدهاند، تصمیم میگیرد برای کار جهادی به یکی از روستاهای مرزی سیستان و بلوچستان برود...
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب حوالی حصارهای مرزی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حوالی حصارهای مرزی
«تازه راه افتاده بودیم که دیدم هی به طرف من میچرخد و با نگرانی پشت سرم را نگاه میکند. هنوز سرم را کامل به عقب نچرخانده بودم که با دست پایینم کشید و فریاد زد:
- بخواب کف ماشین!
سکوت سنگین آن بیابان یکباره شکسته شد. صدای وحشتناک گلوله که بیوقفه مثل باران بهاری به طرفمان شکلیک میشد، باعث شد دستم را روی گوشهایم بگذارم و جیغ بکشم. ماشین هی این طرف و آن طرف میشد. من که از ترس کنترلی روی بدنم نداشتم مثل توپ کف ماشین چپ و راست میشدم.
مرد صندلی راننده را محکم گرفته بود و فریاد میزد
- امیرحسین بپیچ چپ، چپ؛ نرو سمت شهر!
از پشت سر نگاهی انداختم. امیرحسین فرمان را محکم گرفته بود. چشمهایش جاده را میپایید و پایش از روی گاز تکان نمیخورد. عقربهی کیلومتر شمار به کف صفحه چسبیده بود. مرد با بیسیم موقعیت ما را اعلام میکرد. دیگر نشنیدم آن کسی که پشت بیسیم بود چه گفت.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه