کتاب عمه جان اسکروج
معرفی کتاب عمه جان اسکروج
کتاب «عمه جان اسکروج» نوشتۀ محبوبه رهبری است و انتشارات نسل روشن آن را منتشر کرده است. عمهجان اسکروج، رمانی ایرانی است که با چاشنی طنز و تعلیق، خواننده را تا پایان ماجرا همراه خود نگه میدارد.
درباره کتاب عمه جان اسکروج
رمان عمهجان اسکروج داستانی ایرانی است که با نثری روان، طنزآلود و سرشار از جزئیات جذاب آغاز میشود. نویسنده در همان صفحات ابتدایی، با خلق فضایی آشنا و توصیف دقیق روابط خانوادگی و لحظات روزمره، مخاطب را به دنیایی مملو از کنایههای فرهنگی، اجتماعی و عاطفی میکشاند.آغاز کتاب عمهجان اسکروج با لحنی طنازانه و توصیف صحنهای پر از هیاهو و شخصیتهای جذاب، توجه خواننده را جلب میکند. نویسنده با نگاهی کنایهآمیز به اتفاقات، لحظات روزمرهای را که برای بسیاری آشناست، به شکلی متفاوت و سرگرمکننده روایت میکند. نویسنده با طنزی هوشمندانه، به روابط خانوادگی، دغدغههای شخصی مثل کنکور و حتی عشق به فیلمهای هندی در خانوادۀ ایرانی اشاره میکند. شروع رمان عمهجان اسکروج با خبری ناگهانی همراه است که خواننده را کنجکاو میکند تا ببیند این خبر چگونه بر فضای داستان تأثیر میگذارد.
عمهجان اسکروج به بررسی روابط خانوادگی، تأثیرات فرهنگی، و تضادهای نسلی در جامعۀ ایرانی میپردازد. شخصیتها در موقعیتهایی قرار میگیرند که نمایانگر چالشها، سرگرمیها و دغدغههای روزمره هستند، اما در پس این لحظات طنزآمیز، پیامهایی عمیق دربارۀ اهمیت خانواده و پیچیدگیهای آن به چشم میخورد.
خواندن کتاب عمه جان اسکروج را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای ایرانی و طنز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عمه جان اسکروج
«البته که دوست داشتم از گل و باغ و جوونه شروع میشد و با یک صدای مهربون و اگر خدا قسمت میکرد یه سلام عاشقونه؛ ولی در یک صبح خنک اردیبهشتماه با غرش گوشخراش پسرعمهام شروع شد و خنکای دلنشین صبح را متلاطم و مشوش نمود. بساط درس و کتاب کنکور ارشد را رها کردم و رفتم ببینم چه خبر شده. آخه ویژگی بارز من موقع درسخواندن این بود که با شنیدن حتی ضعیفترین صدا، با بالهای گشوده، پرزنان به سمت منبع صدا به پرواز درمیآمدم چه برسد به چنین بانگ مهیبی! القصه چیزی که بعد از خروج از اتاق مشاهده کردم چنین صحنهای بود: پسرعمه ایستاده در چهارچوب درب ورودی هال، بابا به همراه یک فروند یواسبی، حاوی جدیدترین فیلمهای هندی و به حالت میخکوب شده در ضلع شرقی، مامان با کفگیری که از آن روغن میچکید در گوشه غربی. مامان و بابا هر دو به دهان مبارک صمصام همین پسرعمه مذکور خیره شده بودند. من هم آنچنان محو تماشای این جمع، گویی که به دیدن مراسم فرش قرمز اسکار رفته بودم! شوربختانه برای من هر چیزی جذابتر از نشستن بر سر درسومشق بود. بالاخره صمصام دهان گشود: مامان... مامانم... حالش بد شده.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
نظرات کاربران
بسیار زیبا و دلنشین بود و از خوندنش حسابی لذت بردم افرین به قلم زیبا و طنز خوشمزه ی نویسنده عزیز خانم رهبری بی صبرانه مشتاق داستانهای جذابشون در اینده هستم
خیلی خیلی قشنگ بووودددد.
کتابی در باب روزمرگی ها که در دام آنها اسیریم با قلمی روان و توانمند
خیلی داستان شیوا و جالبی بود، لحظه به لحظه باهاش خندیدم و در عین حال خیلی جاها به فکر فرو رفتم، در عین طنز بودن بسیار عمیق بود و آموزنده.
وقتی شروع به خوندن کردم دیگه بستن کتاب برام سخت بود. دوست داشتم بدونم بعدش چی میشه. و خیلی خنده دار هم بود .