کتاب شجاع مانند تو

کتاب شجاع مانند تو نوشتهٔ جیسون رینولدز و ترجمهٔ مهسا ناصربخت است. انتشارات ابوعطا این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب شجاع مانند تو

تابستان جنی پر از شگفتی و سورپرایز است. برای اولین بار است که او و برادر بزرگش، ارنی، بروکلین را ترک می‌کنند تا تابستان را در کنار پدربزرگ و مادربزرگ در روستایی در ویرجینیا بگذرانند. سورپرایز بعدی جنی زمانی است که او متوجه می‌شود پدربزرگ نابیناست. سؤال‌های بسیاری در این‌باره به مغز جنی خطور می‌کند؛ او چگونه متوجه می‌شود چه لباسی را بپوشد؟ چطور می‌داند کجا می‌رود؟ چطور با اجاق‌گاز کار می‌کند؟ چطور بدون اینکه چای را بریزد آن را شیرین می‌کند؟ جنی فکر می‌کند که پدربزرگ شجاع‌ترین کسی است که تابه‌حال دیده اما متوجه می‌شود که پدربزرگ هرگز خانه را ترک نکرده است و وقتی اتاق مخفی پدربزرگ را که همیشه آنجا ناپدید می‌شود کشف می‌کند؛ اتاقی که پر است از گیاهان و پرندگان، گویی بخشی از طبیعت به درون خانه آمده باشد، به این فکر می‌کند که آیا پدربزرگ واقعاً شجاع است؟

خواندن کتاب شجاع مانند تو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان کودک و نوجوان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شجاع مانند تو

«جنی زانوهایش را تکان داد. پاهایش کمکم داشت کرخت می‌شد. پدر که تازه متوجه کامیون قرمزی که در دست داشت، شده بود گفت: «پسرم مراقب اون باش». و درحالی‌که کامیون را در دست گرفته بود ادامه داد: «وود این رو ساخته و این تنها چیزی که مادربزرگ از دوران کودکیش داره و براش خیلی با ارزشه». سپس به کامیون خیره شد انگار که می‌توانستً عمو وود را ببیند که روی صندلی راننده نشسته است. کاملا مشخص بود که چیزی یادش آمده است.

او سرش را تکان داد و گفت: «فراموش نکن، وود هم مثل تو دیوونه‌ی ماکت ساختن بود». بعد کامیون را به جنی برگرداند. جنی به این فکر می‌کرد که پدر و عمو وود چه چیزهای مشترک دیگری داشته‌اند. در همین لحظه پدر او را از افکارش بیرون کشید و گفت: «بگذریم... داشتم در مورد پدربزرگ صحبت می‌کردم.»