کتاب این منم هریت تابمن
معرفی کتاب این منم هریت تابمن
کتاب «این منم هریت تابمن» نوشتۀ برد ملتزر و ترجمۀ زهرا غفاری است و انتشارات مهرسا آن را منتشر کرده است. این منم هریت تابمن، داستان زندگی شجاعانۀ یک زن سیاهپوست را به زبان شیرین و کودکانه روایت میکند.
درباره کتاب این منم هریت تابمن
این منم هریت تابمن، داستان زندگی یک دختر سیاهپوست است که به روش اولشخص و از زبان هریت تابمن روایت میشود. او همان ابتدا که خودش را معرفی میکند این مسئله را بیان میکند که روز دقیق تولدش را نمیداند و دلیل آن همان مفهومی است که کودکان در این کتاب قرار است با آن آشنا شوند. راوی معنای برده بودن را به زبان ساده توضیح میدهد و از اینجا به بعد برای خوانندگان تعریف میکند که چطور دوران بردگی را از سر گذرانده است؛ مثلاً اینکه در آلونکهای بدون پنجره زندگی میکردند، مجبور بودند بدون دستمزد کار کنند، دارایی شخص دیگری بهحساب میآمدند و گاهی خریدوفروش میشدند.
این منم هریت تابمن، یکی از جلدهای مجموعۀ جالب آدمهای معمولی جهان را تغییر میدهند است. این مجموعه با زبانی ساده و کودکانه به معرفی شخصیتهای بزرگ و مهم و توصیف زندگیشان میپردازد و کودکان را با این افراد الهامبخش و مشکلات و موانعی که در زندگیشان پشت سر گذاشتهاند آشنا میکند. این منم هریت تابمن، زندگی شجاعانۀ بردۀ سیاهپوستی را روایت میکند که هم برای آزادی خود و هم بردههای دیگر تلاش کرد. او زنی شجاع بود که علیه بردهداری جنگید و با کمک دوستانش از طریق مسیر ریلی زیرزمینی توانست بردههای زیادی نجات دهد.
تصاویر کتاب، اثر کریستوفر الیوپولوس بسیار زیبا،جذاب و فوقالعاده است و نظر هم کودکان و هم بزرگسالان را به خود جلب میکند. تصویر پر از جزئیات و گاهی غمانگیز است و مفاهیم را بهخوبی انتقال میدهد. طوری که محتوای غمانگیز کتاب برای کودکان ناخوشایند و ترسناک نباشد و حس بدی را منتقل نکند. برای مثال تصاویر خواهران تابمن که فروخته شده و روی گاری در حال خداحافظی با خانواده هستند حیرتانگیز است.
خواندن کتاب این منم هریت تابمن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به زندگینامه، کتابهای کودک و همچنین کودکان ۷ تا ۱۲ ساله پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب این منم هریت تابمن
«میدانم که ترسناک است. ولی امیدوارم با شنیدن داستانم قدرتی پیدا کنی که تا قبل از آن نداشتی. وقتی هفتساله بودم این اتفاق برایم افتاد.یک روز که داشتم در حانۀ اربابم کار میکردم، دلم خواست چندتا حبه قند از توی قندان بردارم. ارباب دنبال چیزی میگشت تا مرا بزند، من هم به سرعت برقوباد پا به فرار گذاشتم. همینکه به مزرعۀ ارباب دیگر رسیدم، سریع رفتم و کنار خوکها قایم شدم. میخواهم قشنگ بدانی که چقدر ترسیده بودم. . پنجروز تمام، بین گلولای آنجا قایم شده بودم و سر پوست سیبزمینی و تهماندههای غذا با خوکها می جنگیدم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه