دانلود و خرید کتاب رویایی که من داشتم ناهید گلکار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب رویایی که من داشتم اثر ناهید گلکار

کتاب رویایی که من داشتم

نویسنده:ناهید گلکار
انتشارات:نشر داستان
امتیاز:
۳.۷از ۸۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رویایی که من داشتم

کتاب رویایی که من داشتم نوشتهٔ ناهید گلکار است. نشر داستان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان داستانی عاشقانه و اجتماعی است.

درباره کتاب رویایی که من داشتم

کتاب رویایی که من داشتم از جایی آغاز می‌شود که سوز سرد پاییز به صورت راوی می‌خورد و بدنش را به لرز می‌اندازد. بغض غریبی در گلوی این راوی وجود دارد. او می‌گوید که جلوی در خانه ایستاده بود و دلش نمی‌خواست برود داخل. هر رهگذری که از کنارش رد می‌شد، وانمود می‌کرد که دارد زنگ در خانه را می‌زند. وقتی مجسم می‌کرد پشت آن در چه چیزی در انتظارش است، دلش فرو می‌ریخت. احساس می‌کرد دیگر تحملی برایش باقی نمانده است. یک‌مرتبه با صدای «هادی» که نزدیک او شده بود، از جا می‌پرد. اما در داخل آن خانه چه در انتشار این راوی بود؟

کتاب رویایی که من داشتم نوشتهٔ ناهید گلکار که با زبان شکسته نوشته شده است، این‌گونه به آخر می‌رسد که در آخر یک شب، راوی که خیلی خسته شده بوده، می‌رود تا بخوابم. او در پایان این رمان ایرانی به آرامش و عشق زندگی خود رسیده است.

خواندن کتاب رویایی که من داشتم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب رویایی که من داشتم

«یک سال پیش، من توی خونه پدری، آسوده و بی‌خیال زندگی می‌کردم. هادی برادرم ازدواج کرده بود و یک پسر دوساله داشت. اون توی کوچه محله خودمون عاشق اعظم شد و با وجود مخالفت‌های پدر و مادرم، با اون ازدواج کرد. بعد ازدواج هادی، من تنها بچه پدر و مادرم شده بودم و حسابی نازم رو می‌کشیدن و تا اونجایی که می‌تونستن به هم می‌رسیدن. نه اینکه وضع مالی خوبی داشته باشیم، پدرم معلم بود. هر ماه که حقوق می‌گرفت به مامانم خرجی می‌داد و اون زن صبور زندگی رو با اون می‌چرخوند، پس سختی زندگی روی شونه‌های اونا بود. البته من دختر پرتوقعی نبودم. رؤیاهای من همون‌هایی بود، که هر دختری داشت. بیشتر وقت‌ها با خیال، خودم رو به آرزوهام می‌رسوندم. چشمام رو می‌بستم و تو رؤیا لباس‌های قشنگ می‌پوشیدم، می‌رقصیدم، با ماشین‌های شیک به سفر می‌رفتم و همین‌ها من رو راضی می‌کردن. گاهی دکتر می‌شدم و گاهی هم شاهزاده خوش‌قیافه با اسب سفید، میومد و منو با خودش می‌برد.

تا یک سال پیش، یعنی سال پنجاه، آخرای شهریور بود. بابام برنامه‌ریزی کرده بود، ما رو ببره شمال. اون می‌دونست چقدر دوست دارم دریا رو ببینم. گاهی که بهش این رو می‌گفتم، تو صورتش یه غم می‌دیدم. منو بغل می‌کرد و می‌گفت: «می‌برمت بابا...»

اون تمام طول تابستون به ما وعده داده بود. این شمال رفتن ظاهراً جایزه معدل نوزده من تو کلاس پنجم دبیرستان بود، ولی درواقع خواسته خود بابام بود. خب، دست و بالش تنگ بود و هی اون رو عقب می‌انداخت تا بالاخره هر طوری بود راهی شدیم.»

نظرات کاربران

zahra
۱۳۹۶/۰۴/۰۸

ماجرای دختری نازپرورده که به ناگاه با اتفاقات تلخی روبرو میشود؛ مرگ والدین، بی غیرتی برادر،... کاملا بی تکلف وصمیمی، طنزآلود و تراژیک، لحظه های پرتنش و گاهی آرام... زیبابود.. دربیشتر مواقع دوستان کتابخوان فقط به دنبال پرفروش ها وبرترین ها

- بیشتر
zh2411
۱۴۰۰/۱۲/۱۵

انقد کتاب آقای عزیز من قشنگ بود که من فکرشم نمیکردم این کتاب اینجوری باشه با اینکه هر دو کتاب طولانی بودن از اون کتاب میشه کلی مطلب مفید یادگرفت(البته اونم ی ایرادهای جزئی داره) اما برعکس این کتاب تا دلتون

- بیشتر
بوک تاب
۱۴۰۰/۰۵/۱۳

به نظرم یک روایت خاله زنکی بود، حتی داستان هم نبود. توی ۱۰۰ الی ۱۵۰ صفحه میشد کلش را بگه اما تو ۵۰۰ صفحه گفته بود. کلا رمانهای ایرانی متاسفانه اینط‌وری اند... من توی رمانهای احساسی ایرانی، دالان بهشت به نظرم

- بیشتر
مهدیس
۱۳۹۸/۱۲/۰۳

در یک کلام خوب بود.قلم این نویسنده اینجوریه که از زمان کودکی شخص اول داستان باهاش همراهه تا زمانی که نوه دار میشه .و میشه گفت خیلی توصیفات خوبی داره ولی خیلی کش میده رمان هاشو.در کل توصیه میکنم بخونیدش

- بیشتر
Melo
۱۳۹۶/۱۰/۱۸

رمان خوب و مهیجی بود، از خواندنش لذت بردم. در کل سرگرم کننده بود. از کنار مسائل بسیاری در زمان انقلاب با توجه به جو موجود به راحتی و بدون باز کردن آن گذشته بود و البته نمی‌توان به خاطر

- بیشتر
mahsa
۱۳۹۹/۰۸/۱۵

خوب بود😌

mahdi2004
۱۳۹۷/۰۸/۱۳

با اینکه اولش زیاد جالب نبود و کلا اتفاقات معمول زندگی هرکسی بود ولی پایان خوبی داشت و آموزنده بود گرچه اشتباهاتی هم تو داستان بود مثلا یه جا دکتره گفت صبح بیا ۶ خودت عمل باید بکنی ولی رویا

- بیشتر
سپیده
۱۳۹۶/۱۰/۱۸

همین الان نمونه اش رو ک ۶۵ صفحه یود،با اشتیاق زیاد خوندم.گذشت زمان رو موقع خوندنش حس نکردم.صبح نزدیکه!!! عالی بود...

فهیمه نیکوگفتار
۱۴۰۱/۰۷/۱۳

فقط می تونم بگم خیلی عالی بود از اون رمان ایرانی ها که حال آدم وخوب می کنه ومن از اشتراک بینهایتم این رمان وخواندم

sima
۱۳۹۹/۰۹/۱۸

اول های داستان بسیار جذاب و پر کشش است دختری که از ظلم برادر بی سر پناه میشه و راه به جایی نداره این همه بی کسی واقعا درده اما از وسط کتاب داستان کشش خودش را از دست میده

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۵)
نگاهم به ماشین افتاد که از قسمت جلو تا نیمه رفته بود زیر کامیون. حالا بیشتر به عمق فاجعه پی بردم تا چشم کار می‌کرد، ماشین وایساده بود. پلیس به مردم دستور می‌داد که پراکنده بشن. همون موقع آمبولانس رسید. من همون طور دنبال مامان و بابام می‌گشتم. هنوز فکر می‌کردم الان اونا هراسون میان بالای سر من و می‌بینن که چقدر صدمه دیدم و دلشون به حالم می‌سوزه، که دیدم پیکر خون‌آلود اونا رو گذاشتن روی برانکارد. بدون اینکه بتونم صورت اونا رو ببینم، کردنشون تو آمبولانس و با خودشون بردن.
•سآرا •
. خدا به من و تو احتیاج نداره، این ما هستیم که به خاطر خودمون باید بهش نزدیک بشیم. اوه، مثل‌این‌که زیاد حرف زدم. معذرت می‌خوام...»
nila
می‌ترسم دل به کسی یا چیزی ببندم، که ممکنه از دستش بدم...»
بهناز
ما بی‌صدا عشقی رو به هم ابراز کرده بودیم که خودمون هم انتظارشو نداشتیم.
ARASTEH
حیات‌شون بی‌ادعا بودن، الان هم توقعی از ما ندارن... ولی این منم که دلم می‌سوزه برای اونایی که به اون پاکی و خلوص، جلوی دشمن وایستادن و جونشون رو در این راه دادن... دلم می‌سوزه... قصه‌های واقعی زیادی هست! ولی متأسفانه نسل شما حتی متنفر از شنیدن اون هستین! هر جا حرفی از اونا می‌شه فوراً حوصله‌شون سر می‌ره و گوش نمی‌کنن... همهٔ دنیا برای قهرمانان جنگ‌شون احترام قائلند... حداقل کاری که می‌کنید، اینه که با تحقیر از اونا یاد نکنین، چون سزاوارش نیستن... آب از جای دیگه گل‌آلوده..
nila
. خدا به من و تو احتیاج نداره، این ما هستیم که به خاطر خودمون باید بهش نزدیک بشیم. اوه، مثل‌این‌که زیاد حرف زدم. معذرت می‌خوام...»
nila
حسودی یک جور خودخواهیه... خودخواهی ریشهٔ عشق رو می‌سوزونه و خاکستر می‌کنه... و تلافی کردن، اون خاکستر رو به باد می‌ده...
ARASTEH
بیشتر آدمایی که همیشه از همه طلب‌کارن، هیچ‌وقت احساس رضایت ندارن... اگر توقعات‌شون برآورده بشه که راضی نمی‌شن و روز به روز بر کبر و غرورشون اضافه می‌شه اگر هم نشه سرخورده و عاجز می‌شن...»
ARASTEH
آدمایی که همیشه از همه طلب‌کارن، هیچ‌وقت احساس رضایت ندارن... اگر توقعات‌شون برآورده بشه که راضی نمی‌شن و روز به روز بر کبر و غرورشون اضافه می‌شه اگر هم نشه سرخورده و عاجز می‌شن...»
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
بیشتر آدمایی که همیشه از همه طلب‌کارن، هیچ‌وقت احساس رضایت ندارن... اگر توقعات‌شون برآورده بشه که راضی نمی‌شن و روز به روز بر کبر و غرورشون اضافه می‌شه اگر هم نشه سرخورده و عاجز می‌شن
fati

حجم

۴۷۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۱۰ صفحه

حجم

۴۷۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۱۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰
۵۰%
تومان