کتاب دختران گمشده ویلوبروک

کتاب الکترونیکی دختران گمشده ویلوبروک نوشتهٔ الن ماری وایزمن با ترجمهٔ ابوالفضل نصری در انتشارات کتابسرای تندیس چاپ شده است. این کتاب رمانی تاریخی است که بر اساس وقایع واقعی از ماجرای تکان‌دهنده مؤسسه ویلوبروک ساخته شده است. این کتاب روایت‌گر داستانی دلخراش و تلخ است و پرده از فاجعه‌ای واقعی برمی‌دارد که سال‌ها در آمریکا به فراموشی سپرده شده بود.

درباره کتاب دختران گمشده ویلوبروک

دختران گمشده ویلوبروک رمانی احساسی و تکان‌دهنده است که به ماجرای مؤسسه ویلوبروک می‌پردازد؛ یک مرکز به اصطلاح مراقبتی در نیویورک که در دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ به بدرفتاری وحشتناکی با بیماران خود معروف شد. این مؤسسه در ابتدا به‌عنوان جایی برای نگهداری کودکان و بزرگسالان معلول ذهنی تأسیس شده بود، اما به‌تدریج به مکانی هولناک برای بدرفتاری، بی‌توجهی و سوءاستفاده تبدیل شد.

داستان کتاب حول محور دختری به نام سَگی در دههٔ ۱۹۷۰ می‌گذرد که پس از ناپدید‌شدن خواهر دوقلویش، سعی می‌کند راز گم‌شدن او را کشف کند. سگی همیشه بر این باور بود که خواهرش مرده است، اما وقتی از زنده‌بودن او در ویلوبروک باخبر می‌شود، تصمیم می‌گیرد به آنجا برود و خواهرش را پیدا کند. با ورود به این مؤسسه، او با واقعیت‌هایی هولناک و غیرانسانی مواجه می‌شود که پشت درهای بستهٔ این مرکز جریان دارد.

این رمان داستان دلخراش سگی را در قالب روایتی تاریخی و واقعی بازگو می‌کند و به جنبه‌های تاریک شیوهٔ مراقبت از بیماران در آن دوران می‌پردازد. الن ماری وایزمن با استفاده از یک داستان جذاب و شخصیت‌پردازی عمیق، به بررسی تأثیرات روانی و اجتماعی این وقایع می‌پردازد و تلاش می‌کند همدلی و آگاهی بیشتری نسبت به قربانیان و بازماندگان این فاجعه ایجاد کند.

وایزمن در این کتاب به‌دقت جزئیات تاریخی را با عناصر داستانی درهم می‌آمیزد تا خواننده ضمن همراهی با قصه‌ای غم‌انگیز با واقعیت‌های تلخی از تاریخ آمریکا نیز روبه‌رو گردد. وقایع واقعی مرتبط با مؤسسه ویلوبروک در این کتاب به طرز ماهرانه‌ای به تصویر کشیده شده‌اند و احساسات عمیق خواننده را به چالش می‌کشند. وایزمن با بازآفرینی این فاجعهٔ تاریخی، سعی در بیان تأثیرات طولانی‌مدت این حادثه بر بازماندگان و افشای کوتاهی‌ها و نابرابری‌هایی دارد که منجر به چنین فجایعی شد.

کتاب دختران گمشده ویلوبروک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به رمان‌های تاریخی و واقعی که به بررسی داستان‌های انسانی دلخراش و فاجعه‌های تاریخی می‌پردازند، پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب دختران گمشده ویلوبروک

«دستش را توی جیب کتش کرد، بلیط اتوبوس را با یک دست محکم گرفت و به سمت گیت شماره هشت رفت؛ جایی که قرار بود تا چند دقیقه بعد اتوبوس ویلوبروک از راه برسد. اگر فقط درد کوبنده سرش و تلاطم توی شکمش متوقف می‌شد، شاید می‌توانست درست فکر کند. مهم‌ترین چیز در آن لحظه این بود که بفهمد بهترین راه برای پیداکردن رزماری چیست. نباید به عصبانیتش از دوستانش و دوست‌پسرش - البته دوست‌پسر سابقش - فکر می‌کرد، نباید درباره خودش احساس تأسف می‌کرد، نباید درباره یک قاتل زنجیره‌ای که اصلاً وجود نداشت، خودش را نگران می‌کرد. به هوش و ذکاوتش نیاز داشت تا بتواند روی کاری که بعد از رسیدن به ویلوبروک باید می‌کرد، تمرکز کند. خوشبختانه گروه تجسس به‌نوعی می‌توانست کمکش کند. شاید شش سال از آخرین باری که رزماری را دیده بود، می‌گذشت اما او هنوز هم خواهرش را بهتر از هر کس دیگری می‌شناخت. چیزهای احمقانه و ایده‌های گنگی که کس دیگری نمی‌توانست آن‌ها را بفهمد یا ببیند، رزماری را وحشت‌زده می‌کرد؛ کاملاً محتمل بود که کسی یا چیزی در ویلوبروک او را ترسانده و او هم خودش را پنهان کرده باشد. شاید اگر می‌دید که سیج دارد دنبال او می‌گردد یا می‌شنید که او نامش را صدا می‌زند، از مخفیگاهش بیرون می‌آمد. البته اگر واقعاً پنهان شده بود. تنها چیزی که سیج می‌دانست این بود که باید نام خواهرش را صدا بزند تا زمانی که دیگر صدایش درنیاید، تا زمانی که نومیدی آن سه هجا را در هم بشکند، تا زمانی که تمام سوراخ سنبه‌ها تا زیر آخرین سنگ جستجو شود.»