دانلود و خرید کتاب اشکمهر نیره امینی
تصویر جلد کتاب اشکمهر

کتاب اشکمهر

نویسنده:نیره امینی
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اشکمهر

کتاب الکترونیکی «اشکمهر»نوشتهٔ نیره امینی در انتشارات طلایه چاپ شده است. این اثر رمانی ایرانی و عاشقانه است که انتظار، امید و ترس شخصیت‌های داستان از آینده‌شان را به نمایش می‌گذارد.

درباره کتاب اشکمهر

 داستان از جایی آغاز می‌شود که حدیث در نیمه‌شب، تنها در خانه‌ای بزرگ و سرد، به انتظار عرشیا نشسته است. این دو نفر در فرودگاه با یکدیگر خداحافظی می‌کنند، جایی که عرشیا به قصد سفری برای بهبود آینده‌شان عازم می‌شود و حدیث قول می‌دهد که منتظرش بماند. عشق و دلتنگی حدیث نسبت به عرشیا و انتظار او برای بازگشت معشوقش، محور اصلی این داستان عاشقانه است.

این مقدمه تصویری از شب‌های تنهایی حدیث و یادآوری لحظات شیرین گذشته‌اش با عرشیا را به خواننده ارائه می‌دهد. حدیث، که تنها در شب‌های طولانی به انتظار عرشیا نشسته، در خاطرات شیرین گذشته‌اش غرق می‌شود. این خاطرات، او را به روزی در فرودگاه می‌برند که عرشیا برای سفری به کانادا خداحافظی کرد. اکنون، با بازگشت به حال، حدیث با همسر فعلی‌اش، اشکمهر، مواجه می‌شود و میان گریه و تنهایی‌هایش، از سردی و فاصله‌ای که بینشان ایجاد شده گلایه می‌کند.

کتاب اشکمهر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران رمان‌های عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب اشکمهر

«در همین لحظه از بلندگو، پرواز هواپیما به مقصد کانادا، اعلام شد. نگاه عرشیا پر از تردید بود و دستانش پر از لرزش اضطراب، گویی با نگاهش به حدیث التماس می‌کرد، التماسِ بودن، ماندن و به یادِ او بودن. حدیث که تردید را در نگاه عرشیا دید، حرفِ چشمانش را برای دل خود ترجمه کرد و با لبخندی ساختگی گفت: «مطمئن باش، تو اولین و آخرین عشق من بودی و هستی.»

نگاه‌ها با یکدیگر تلاقی کرد، اشک از چشمان حدیث فرو ریخت، عرشیا سعی کرد به چشمان او ننگرد، چمدان را از روی زمین برداشت و آماده رفتن شد، حدیث با صدای بغض‌آلودی گفت: «عرشیا هنوز هم دیر نشده، می‌تونی نری، می‌تونی از تصمیمت صرفنظر کنی، من به همینی که داری راضیم، من دختر پرتوقعی نیستم، با همه سختی‌ها می‌سازم، اگر...

عرشیا حرف او را قطع کرد و گفت: «حدیث مهربونم، میدونم راضی کردنِ دلِ تو خیلی آسونه ولی دلِ پدرتو چطوری و به چه قول و قرار بیخود و ساختگی راضی کنم؟ تازه، ما که در این رابطه به توافق رسیدیم، قبلا حرف‌هامونو زدیم و تو هم قبول کردی که برم.

ــ آره، ولی من توی موقعیتش قرار نگرفته بودم، فکر می‌کردم تماشا کردنِ رفتنت راحته، ولی حالا می‌بینم هر لحظه که به رفتنت نزدیک میشه، احساس تنهایی منم بیشتر میشه.

عرشیا نفس‌عمیقی‌کشید و گفت: «عادت‌می‌کنی،... منم عادت می‌کنم.»

ــ یه وقتی نبینم، ندیدنِ حدیث هم واست شده عادت، بین اون همه چشم‌آبی، منو فراموش نکنی!

عرشیا نگاه نافذ و زیبایش را به حدیث انداخت و همان طور که لبخند بر لبانش نشسته بود گفت: «مگه میشه چشم‌های تو رو، خنده‌هاتو، مهربونیاتو، عصبانیتتو فراموش کنم، وای حدیث کاش می‌شد همین الآن داد بزنم و به همه بگم که چقدر دوستت دارم.»

کاربر ۸۱۸۶۱۷
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

تلخ و گزنده . اصلا خوشم نیومد

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۶۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۶ صفحه

حجم

۳۶۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان