کتاب سیرک موسیو لوموند
معرفی کتاب سیرک موسیو لوموند
کتاب سیرک موسیو لوموند نوشتهٔ رضا رمضانیان است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب سیرک موسیو لوموند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سیرک موسیو لوموند
«پردهی اول؛ شروع داستان
در تاریکی صحنه، صدای پای مارتا که از این سو به آن سو در حال دویدن است شنیده میشود. حلقهی آتشی وسط صحنه روشن است.
صدای همهی اعضای سیرک: بپر مارتا... بپر زود باش... نترس مارتا.
سارا: اگه میخوای با هم برگردیم خونه، بپر.
گرتا: بپر دخترک زشت. اگر امشب شام میخوای باید از اون آتیش رد بشی وگرنه باید تا صبح با شکم گرسنه اسطبل رو تمیز کنی... زودباش.
مارتا (بافریاد): نه... نه.
حلقه آتش خاموش میشود. پُل در حالی که نور دایرهواری دنبالش میکند چند بار از این سمت به آن سمت صحنه میدود.
پل: نیا... نیا... تو رو به پروردگار قسم دنبالم نیا.
پل وسط صحنه میایستد. نور نیز دقیقا روی او قرار گرفته است. آرام پایش را بلند میکند و مثل کسی که میخواهد بیصدا و آرام فرار کند قدمی به سمت راست برمیدارد. با قدم برداشتن او، نور نیز دست او را میخواند و به همان سمت میرود.
پل (عصبانی): گفتم نیا، نمیخوام دنبالم بیای.
پل این بار پای چپش را بلند میکند. نور هم آماده است که با او به سمت چپ برود. پل چند بار حرکت بدن به سمت چپ نشان میدهد اما در لحظهی آخر میایستد و نور که گول خورده است به سمت چپ میرود. پل با صدای بلند میخندد.
پل: گول خوردی. از دستت راحت شدم.
پل به سمت راست صحنه میرود. نور دوباره برمیگردد و به او میرسد. پل عصبانی میشود.
پل: من نمیخوام به زور توی روشنایی باشم. برو دنبال کارِت.
نور به نشانهی نه، تکانی میخورد.
پل: نمیری؟
نور دوباره تکان میخورد.
پل: باشه؛ خودم دست به کار میشم.
پل از دایرهی نور بیرون میرود و نور را با دستهایش به سختی هل میدهد اما نور تکانی نمیخورد. حال پشتش را به نور تکیه میدهد و به دشواری آن را به گوشهای از صحنه میبرد. دستمالی از جیبش در میآورد و درحالی که خندهای از سر پیروزی بر لب دارد، عرق پیشانیاش را پاک میکند.
پل: دیدی؛ و تماااااام.
پل به وسط صحنه میآید. دستها و لباسهایش را میتکاند که دوباره نور به بالای سر او باز میگردد.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم نمایشنامه ی زیبا برای اجرا بر روی صحنه است