کتاب صورتت را بشور دختر
معرفی کتاب صورتت را بشور دختر
کتاب صورتت را بشور دختر نوشتهٔ ریچل هالیس و ترجمهٔ سیدخشایار کیافر است. انتشارات کدیور این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی در حوزهٔ روانشناسی عمومی.
درباره کتاب صورتت را بشور دختر
با مطالعهٔ کتاب صورتت را بشور دختر (Girl Wash Your Face) که ۲۰ فصل دارد، میتوانید با ابزار مناسب به واقعیتپذیری رؤیاهای خود پی ببرید. نویسنده در پیشگفتار نوشته است که این کتاب درمورد چندین دروغ بزرگ و یک واقعیت بسیار مهم و حیرتانگیز است؛ دروغهایی که جامعه، رسانهها، خانواده و خودمان به خوردمان دادهایم. ریچل هالیس میخواهد توانایی شناسایی این دروغها را در ما ایجاد کند. او گفته است حقیقت این است که ما قوی، شجاع و مبارز هستیم. آیا چنین است؟ این کتاب را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب صورتت را بشور دختر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
درباره ریچل هالیس
ریچل هالیس متولد ۱۲ ژانویهٔ ۱۹۶۸ در وورتینگتون در اوهایو است. او نویسنده، مدیرعامل شرکت خودش و سخنرانی آمریکایی است. یک وبسایت برای کمک به افراد در جهت ایجاد تغییرات مثبت دارد. او با مطالب و کتابهای خود سعی میکند تا دنبالکنندگانش به نسخهٔ بهتری از خودشان دست پیدا کنند. ریچل هالیس بهعنوان «آنتونی رابینز»ِ خانمها هم شناخته میشود و سبک زندگی و لحن ساده و خودمانی او باعث شده تا الهامبخش افراد بسیاری در سراسر جهان باشد. او در جهت توانمندسازی زنان فعالیتهای بسیاری انجام میدهد و همچنین نامش در لیست ۳۰ کارآفرین زیر ۳۰ سال منتشر شده است. کتابهایی از او به زبان پارسی ترجمه و منتشر شده است که «خودت باش دختر» و «شرمنده نباش دختر» و «صورتت را بشور دختر» از مشهورترین آنها است.
بخشی از کتاب صورتت را بشور دختر
«فصل ۱۵: دروغ: من هرگز از این موضوع عبور نخواهم کرد
از آنجایی که من در طول عمرم با آنها مبارزه کردهام و آنها را پشت سر گذاشتهام میخواهم درباره یکی از مشکلاتی صحبت کنم که هرگز فکر نمیکردم میتوانم از آن عبور کنم. هرکسی که در زندگیاش به مشکلی برخورده است صرفنظر از اینکه نتیجه آن چگونه بوده شایسته شنیدن این جمله است که تو تنها نیستی. سختی درجههای زیادی دارد: بزرگ، کوچک؛ مشکلان زمان کودکی، بزرگسالی ... اما آنچه مهم است این است که همهٔ ما در یک گروه قرار داریم. گروهی که برای بودن در آن هیچوقت دعوت نشدهایم؛ و داستان من اینگونه است.
برادر بزرگم، رایان، بامزه و بیوقفه مهربان بود. او تقریباً توانایی شگفتانگیزی داشت که هر ساز را در دست بگیرد و به خود یاد دهد که آن را در یک روز بهطور حرفهای و گوشنواز، بنوازد. او خوشتیپ بود. آن موقع نمیدانستم چون جوانتر بودم و تمایلی به فکر کردن به آن نداشتم، اما وقتی اکنون به عکسها نگاه میکنم لبخند و چشمهای آبی خیرهکنندهاش را میبینم، متوجه میشوم که چقدر خوشقیافه بود. زمانی که من یک دختر جوان بودم، او بهترین دوست و همبازی من بود. من هنوز میتوانم تصویر باهم بودنمان را بهوضوح در حافظه خود ببینم تا دیروقت در اتاقمان بیدار میماندیم و الفبا بازی میکردیم: "اسم من کارلا است. من به کالیفرنیا میروم تا کراباپل را بفروشم. نام من دیوید است. من میخواهم برای فروش سگ به دلاور بروم..."در دوران نوجوانی او همیشه محافظ من بود؛ و از من حمایت میکرد.»
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه