کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم)
معرفی کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم)
کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم) نوشتۀ کتایون آذرپی در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. این کتاب مصور در دستهبندی داستانهای کودک و نوجوان قرار دارد و مناسب برای گروه سنی ۷ سال به بالا است.
درباره کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم)
کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم) یک مجموعۀ دو جلدی است و داستان آن دربارۀ یک موش بازیگوش و کنجکاو در جنگل است. جلد اول این مجموعه ۳ داستان و جلد دوم آن ۲ داستان دارد. قصههای جلد دوم ماجراهای موشی عبارتاند از: «باد» و «درخت سیب».
کودکان در ابتدای ورودشان به زندگی، با هیچ چیزی آشنا نیستند. همهچیز برایشان جدید است. هر اتفاقی را برای اولینبار تجربه میکنند، برای همین پدر و مادرها باید کمی از وقتشان را صرف شناساندن پدیدههای جهان به کودکان کنند. کار مهم دیگری که پدر و مادرها باید بکنند این است که به کودکان یاد بدهند از فکرشان استفاده کنند. باید به آنها بیاموزند که هر مشکلی بیشتر از یک راه حل دارد. این موضوعی است که هدف مجموعۀ ماجراهای موشی قرار گرفته است.
در داستان اول ماجراهای موشی (جلد دوم) میخوانیم که موشی خیلی کوچک بود، طوری که هنوز از لانه بیرون نرفته بود و از تمام دنیا فقط پدر و مادرش را میشناخت. همهچیز برای او ناآشنا بود. در این داستان او مدام بزرگ و بزرگتر میشود، با پدیدههای مختلف برخورد میکند و کلی سؤال دارد که از والدینش میپرسد. آنها نیز برای او توضیح میدهند. باید دید موشی کنجکاو قصه چقدر از این پاسخها قانع میشود.
سراسر کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم) نقاشیهای عروسکی بامزه دارد. این نقاشیها و تصویر موشی بازیگوش بسیار میتواند برای کودکان جذاب و جالب باشد و آنها را مایل به خواندن کتاب کند، طوری که از ان حسته نشوند.
خواندن کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به کودکان علاقهمند به قصه و داستان و نیز والدین و مربیان پیشنهاد میکنیم تا در کنار یکدیگر آن را بخوانند.
بخشی از کتاب ماجراهای موشی (جلد دوم)
«مادر خمیازهای کشید و گفت: «باد بود عزیزم.» و خوابید. موشی گفت: «باد؟» پدر گفت: «باد همه چیز را حرکت میدهد.» و بقیّهی حرفش لابهلای خمیازهای که میکشید، گم شد. وقتی موشی بزرگتر شد و روی بدنش را کرک خاکستری نرمی پوشاند، از لانه بیرون رفت. خیلی چیزها روی زمین بود که او تا به جال ندیده بود. دربارهی هرچه که میدید، از پدر و مادرش سؤال میکرد. یک روز که لابهلای علفها بازی میکرد، ناگهان فریاد زد: «مادر، پدر، من باد را دیدم!»
حجم
۶٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۶٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
نظرات کاربران
عکس زیاد داره