کتاب رییس آزمایشگاه

کتاب رییس آزمایشگاه نوشتهٔ آویسا شرفی است و انتشارات میچکا آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «وقتی ما نیستیم» است.

درباره کتاب رییس آزمایشگاه

صبح یک مولاژ را به مدرسه می‌آورند که باعث تعجب بچه‌ها می‌شود.

بعدازظهر توی آزمایشگاه همه وسایل زل می‌زنند به مولاژ بدن. بدن که می‌بیند همه به او زل زده‌اند با وسایل آزمایشگاه وارد بحث‌وجدل می‌شود و خیلی زود خودش را رئیس آنجا می‌داند تاجایی که انتظار دارد همه به حرف‌هایش گوش دهند. اما آنجا یک رئیس برای خودش دارد.

این رئیس کسی نیست جز اسکلت. اسکلت وقتی می‌بیند که مولاژ ادعای ریاست دارد، کم‌کم وارد بحث با او می‌شود و البته مولاژ هم کم نمی‌آورد.

حالا رقابت جدی بر سر این‌که چه کسی رئیس آزمایشگاه باشد شروع می‌شود.

آن‌ها با‌هم مسابقه می‌گذارند اما نتیجه‌ای نمی‌گیرند. سپس سعی می‌کنند باهم معامله کنند و اسکلت با شروطی قبول می‌کند که ریاست را به مولاژ واگذار کند.

اما شروط اسکلت چیست؟

در ازای چه‌چیزی اسکلت حاضر می‌شود ریاست را تقدیم مولاژ کند؟

مجموعه‌ٔ «وقتی ما نیستم» جزو موفق‌ترین مجموعه‌های میچکا است که استقبال زیادی از آن شد.

چند دلیل هم می‌توان برای موفقیت این مجموعه بیان کرد؛ مثلاً طنز؛ طنزی که هم کلامی است یعنی در گفت‌وگوها خودش را نشان می‌دهد، هم موقعیتی است (در حوادث و ماجراها خودش را نشان می‌دهد و هم شخصیتی است. یعنی شخصیت‌های بامزه‌ای توی این مجموعه هستند.) اما همه این‌ها مربوط به متن است و باید خوانده شود تا بتوان آن‌ها را متوجه شد.

اما کتاب یک ویژگی اساسی دیگر هم دارد که از همان نگاه اول می‌شود متوجه آن شد. این ویژگی چیزی نیست جز تصاویر خوبی که مجتبی حیدرپناه کشیده. کافی است به روی جلدها و حتی تصاویر داخل کتاب نگاه کنیم تا متوجه شویم چقدر این تصاویر با متن کتاب یکی هستند و چقدر خوب نکاتی را که شخصیت‌ها در برخورد با دیگران از خودشان نشان می‌دهند، منعکس می‌کنند.

به‌هرحال داستان‌های خوب در کنار تصاویر مناسب باعث شده‌اند که مجموعه‌ای خواندنی و جذاب برای بچه‌ها شکل بگیرد. جا دارد به نویسنده و تصویرگر کتاب خسته نباشید گفت.

خواندن کتاب رییس آزمایشگاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کودکان ۹ تا ۱۴ سال پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رییس آزمایشگاه

«وسط آزمایش بچه‌ها آمد تو و با آن قیافه‌اش حواس همه را پرت کرد.

می‌گوید اسمش مولاژ است؛ مولاژ بدن انسان!

از آن‌هایی‌ست که از راه نرسیده، می‌خواهد قلدر بازی در بیاورند. حالا معلوم نیست اگر این قدر زور دارد، چرا نصف پوستش را غلفتی کنده‌اند؟

تازه، خیال کرده نیامده می‌تواند رئیس آزمایشگاه شود، غافل از این‌که یک رقیب بی مغز دارد که به این راحتی از پسش برنمی‌آید.»