کتاب در جست و جوی او
معرفی کتاب در جست و جوی او
کتاب در جست و جوی او نوشتۀ امیرعلی عموزاده و حسین مجاهد است. انتشارات باغ گردو این مجموعه داستان کوتاه را برای نوجوانان روانۀ بازار کرده است.
درباره کتاب در جست و جوی او
کتاب در جست و جوی او در ادامۀ داستان پینوکیو نوشته شده است. پینوکیو برای کاملشدن و تبدیلشدن به یک انسان واقعی، بهپیشنهاد پدرژپتو سفری را آغاز میکند. او در این سفر با ماجراهای متفاوتی روبهرو میشود که شرح آنها در این کتاب آمده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب در جست و جوی او را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این مجموعه داستان کوتاه را به نوجوانها و دوستداران شخصیت مشهور پینوکیو پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در جست و جوی او
«پینوکیو چشمهایش را مالید و کتاب بینوایان را روی کتابهای دیگر گذاشت. صدای رعدوبرق پنجره را لرزاند. او پنجره را باز کرد و به آسمان صاف نگاه کرد. پینو سرش را از پنجره بیرون برد و: گفت در این هوای صاف صدای رعدوبرق از کجا آمد؟
او دوردستها را نگاه کرد و آهسته با خودش گفت کوه" نقرآبی هم امروز معلوم است. باید روز خوبی باشد. روزهایی که هوا غبار دارد، اصلاً نمیشود رنگینکمان کوه نقرآبی را دید. من که هر روز تا رنگینکمان را نبینم دستم به کاری نمیرود."
کوه نقرآبی از دور میدرخشید انگار که خواسته باشد حرفی بزند ابرهای سفید دور قله را گرفته بودند و دور آن میچرخیدند.
اوستا آلفرد، پینوکیو را دید و سرش را پایین انداخت پینوکیو گفت: این بار حساب نیست.
آلفرد به او نگاه کرد و پرسید: چی گفتی پسر جان؟
پینو گفت هیچی اوستا با خودم بودم
آلفرد گفت: ایکاش با من بودی
پینو گفت هر وقت کارم داشتید، صدایم بزنید.
اوستا زیر لب چیزهایی گفت و رفت.
پینوکیو، گلدان شمعدانی کنار پنجره را نگاه کرد و آهسته گفت: این گل هم جوانهزده است.
انگار زمستان رفتنیست. بین شاخههای گلدان یک پروانه سفید نشسته بود.
پینو گفت به قول پدر ژپتو پروانهها همیشه یک چیزی دارند که دورش بگردند.
پینوکیو چشمهایش را بست و یکنفس عمیق کشید پروانه سفید از جلوی دماغ پینوکیو رد شد. نفس عمیق، پینوکیو پروانه را داخل دماغش کشاند. پینوکیو شروع کرد به سرفهکردن و سر و دستهایش را تکان داد. دست پینوکیو به گلدان خورد و گلدان شمعدانی پایین افتاد. اوستا آلفرد با صدای بلند گفت: از پیش من رفتی که پیش پدر ژپتو درس بخوانی حالا چه شده که کارت
به گلدان انداختن کشیده شده؟
آلفرد، کلاه گیسش را از روی زمین برداشت و آرام: گفت این کلاهگیس پشمی هم محافظ خوبیست.
پینوکیو پنجره را بست و زیر آن نشست. اوستا آلفرد گفت: الان کار دارم. عصر میآیم با پدر ژپتو صحبت میکنم شاید موقع برگشتن به کارگاه شده باشد.
پینوکیو عطسه کرد و پروانه کف اتاق افتاد.
پینوکیو گفت: انگار پروانههای اینجا هم با من حرف دارند.
پدر ژپتو نفسنفسزنان وارد اتاق شد و عصایش را به شومینه تکیه داد.
پینوکیو بلند شد و دست پدر را بوسید و او را روی صندلی راحتی نشاند.
پدر: گفت مهربان شدی خبری شده؟
پینوکیو سرش را پایین انداخت و گفت: من همیشه مهربان بودم فقط بعضی وقتها یادم میرفت.
پدر گفت: بعضی وقتها یعنی کمی کمتر از همیشه .
پینوکیو کنار صندلی پدر نشست و ساکت شد.»
حجم
۱۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کیف کردم. بعضی جاها دیالوگ ها میخکوب ام می کرد. دم شما گرم
این کتاب از استاد مجاهد بسیار عالی است.
سلام به هر دو نویسنده کتاب من رو درگیر خودش کرد. خصوصا شخصیت های درجه یکی که برای مسیر انتخاب شده بود و هر کدام دنیای خودشان را داشتند. من عاشق شخصیت ش شدم.
عالی بود. بسیار آموزنده و هیجان انگیز بود. چه جملات مفهومی زیبایی داشت
عجب جملات خفنی کیف کردم
رمزی جذاب پر از شخصیت های دوست داشتنی و جملات خاص توصیه میکنم
عالی بود و به این موضوع