کتاب آموزه های کنت دانا
معرفی کتاب آموزه های کنت دانا
کتاب آموزه های کنت دانا نوشتهٔ طاهره کرمی پور است. انتشارات متخصصان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است؛ داستانی ایرانی درمورد خودشناسی.
درباره کتاب آموزه های کنت دانا
کتاب آموزه های کنت دانا (خودشناسی؛ دروازهای بهسوی آگاهی و دانایی و خرد) گفته است که در خیالاتش همواره دنبال شخصی میگشت که بسیار دانا، معلم، مدبر، مشاور و راهنما باشد. او ناگهان متوجه صدای تلویزیون شد که میگفت «کنت... کنت...» نام کنت را صدا میزدند. نویسندهٔ کتاب حاضر تصمیم گرفت شخصیت کاردان و مشاور داستان حاضر، نامش «کنت» باشد. سرگذشت کنت، این رهبر داستان را در کتاب حاضر بخوانید. این داستان درمورد خودشناسی است.
خواندن کتاب آموزه های کنت دانا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آموزه های کنت دانا
«یکی از مردم- جناب سلیون ما باید از کدام سو برویم، ما گرسنه و تشنهایم.
سلیون که خودش تنها برای پیداکردن مسیر رفته بود، چیزی درنیافت و دستخالی نزد مردم بازگشت. در تاریکی شب در لابهلای طوفان شن صدای نعره اسب بهتاخت به گوش مردم و سلیون رسید.
یکی از مردم- جناب سلیون صدای نعره اسبی میآید، نکند راهزنان باشند. ما خود تشنه هستیم.
سلیون صدای نعره نِلان را از دور تشخیص داد، به مردم گفت: «نترسید او دیار است. ای کاش به سمت ما بیاید.»
نِلان به مقصد تپههای شنی رسید. دیار وقتی به تپههای شنی رسید، دید که مردم و سلیون هرکدام به زیر شن گرفتار شدهاند. هرچه فریاد زد سلیون؟ سلیون؟ برادران کجایید؟ هیچکدام پاسخ ندادند، فقط صدای خرخر اسب سلیون را میشنید. به طرف اسب سلیون رفت، جرعهای آب در دهانش گذاشت. شنها را کنار زد تا سلیون را پیدا کرد. کمی آب در دهان سلیون ریخت و ذرهای نان در دستش.
از زبان سلیون- دیار بهتر است مردم را پیدا کنیم، آنها زندهاند، فقط شن روی آنها را پوشانده...
از زبان دیار- حتماً. اما اول حال تو باید بهبود یابد.
از زبان سلیون- حال من خوب است، مردم را باید نجات دهیم. در همین حال بود که صدای خشخشی آمد. یکی از مردم درحال کنارزدن شنها روی صورتش بود، سرفهای بلند کرد....
یکی از مردم- آه کسی نیست ما را نجات دهد.
فریاد زد و بلند گفت: «خدایا به دادمان برس، ما در این برهوت پر از شن گرفتار گشتهایم، ما را نجات ده.»
در همین حین بود که دیار صدای او را شنید و به طرف او حرکت کرد. کمک کرد تا شنها را از روی صورت خود بردارد. سلیون درحال برهمزدن شن از روی صورت مردم بود که کمکم تمام مردم با صدای خشخش شنها صورت و لباسهای خود را بهخاطر شن تکان میدادند.
همه اهالی شهر به حال عادی خود برگشته بودند، اما بسیار تشنه. بهقدری تشنه بودند که صورت خود را بر روی سایههای خود که روی شنها میافتاد، میکشیدند تا خنک شوند. در همین حین بود که دیار با صدای بلند فریاد زد: «همگیتان زنده هستید؟ هرکدامتان زنده هستید، دستان خود را بالا ببرید؟»
همه مردم دستان خود را با وجود خستگ»
حجم
۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه