کتاب ترمه رنگی مادربزرگ
معرفی کتاب ترمه رنگی مادربزرگ
کتاب ترمه رنگی مادربزرگ نوشتهٔ نسرین مولا است. نشر چهره مهر این داستان بلند معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب ترمه رنگی مادربزرگ
کتاب ترمه رنگی مادربزرگ حاوی یک داستان بلند، معاصر و ایرانی است که در حالی آغاز میشود که راوی میگوید مادربزرگ درحالیکه موهای سفیدش را زیر مقنعهٔ بلندش مرتب میکرد، به «مهربانو» چیزی درمورد کارهای روزمره گفت. مهربانو بیحوصله بود. او چَشمی گفت و رفت به طرف آشپزخانه. او داشت از پلهها پایین میرفت که مادربزرگ چیز تازهای را به او یادآوری کرد. این دو کیستند؟ ماجرای ترمهٔ رنگی چیست؟ این داستان به قلم نسرین مولا را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب ترمه رنگی مادربزرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ترمه رنگی مادربزرگ
«مادربزرگ از پنجره به آسمان زل زد و در خیال به سالها قبل برگشت. یادش آمد به اولین باری که فهمید یاور هم دلش در گروِ اوست، آن هم بدون اینکه به هم بگویند. بعد از آن دیگر او بود و رویای یاور که بیدغدغه هر زمان که اختیار میکرد با او بود. هر روز و هر ساعتی که میخواستش، در رویا پیشش میآمد و مدتی با هم بودند. چقدر خوشحال بود که عشقش یکطرفه نبود و میتوانست با خیال راحت در دنیای خیالی سیر کند و لذت ببرد. هیچ چیز به جز دوطرفه بودن این احساس از او نمیخواست. با خودش فکر میکرد: «کاشکی اون روزی که باهاش تنها شده بودم، دوباره از نو تکرار میشد و یه کار دیگه میکردم. مثلا با یه لبخند، مثل گل تو روش باز میشدم یا هر چیز دیگهای به جز اون سکوت.» اون همه حرف نگفته براش داشت و ساکت مونده بود!؟ هرچند ... دیدن حال خرابش از هزارتا جملهٔ عاشقانه گویاتر بود.
زندگیاش رنگ خوبی به خودش گرفته بود. هر کس بعد از باران و آفتاب رنگینکمان میدید، اما زندگی او بعد از خواندن عشق در چشمهای یاور شده بود خود رنگینکمان. همان روز افشاگری که یاور کارش را هرجوری بود، به سرعت برق تمام کرد و رفت و دیگر هیچوقت برنگشت. ولی همانجا بود که فهمید، وقتی که یاور آن سال اول درخت گل سرخ را کاشت و رفت، شناور بودن یک شاخه گل روی آب حوض تصادفی نبود. یا نشانههای کوچک دیگر که دلگرمش میکرد. منتها همیشه شک داشت آنها را درست فهمیده باشد. تا آن روز.
«خب ... من که نمیتونستم برم دنبالش. موندم با یه دنیا غصه. موندم و یه خاطره از مردی که تموم قلبم مال او بود. شاید زنش بویی برده بود. مگه نمیگن همسر یه مرد زودتر از هر کسی میفهمه که مردش دل به یکی دیگه سپرده؟ یا بهش خیانت میکنه. خب، لابد زن یاور هم بو برده بود و به خاطر همین یاور دیگه نیومد. حتی وقتی پاییز سال بعد بهش پیغوم دادم بیا برای گل و گیاه باغچه، پیداش نشد. منم دیگه پاپیش نشدم و گذاشتم که راحت باشه. او عزیز من بود، چهطور میتونستم با اصرارم کسی رو اذیت کنم که دوستش دارم؟ نه او راضی میشد زنشو تو اون شرایط نادیده بگیره، نه من. بعد هم که اسبابکشی کرد و از این محله رفت که رفت.»»
حجم
۴۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه