کتاب جسیکا و دوستان
معرفی کتاب جسیکا و دوستان
کتاب «جسیکا و دوستان» نوشتۀ فاطمه (متینا) سادات طباطبایی و ویراستۀ حورا صحت است و میراث ماندگار آن را منتشر کرده است. جسیکا دوستان روایت دوستیهای پرخاطره و جالب دوران مدرسه است.
درباره کتاب جسیکا و دوستان
کتاب جسیکا و دوستان دربارۀ یک دختر دبستانی به نام جسیکا است که با پدر و مادر و برادر کوچکش زندگی میکند. سال تحصیلی جدید بهتازگی شروع شده است و مادر دلش میخواهد دخترش در مدرسه از همه بهویژه دختری به نام نبات که از سال قبل همکلاسی جسیکا شده بود بهتر و زرنگتر باشد. همین موضوع باعث میشود که جسیکا نگرانی جدیدی داشته باشد. جسیکا تمام شب را با این فکر به صبح میرساند که نکند نباتی که گاهی در درسها از او بهتر است، دوست صمیمیاش جانا را هم از او بگیرد. روز بعد جسیکا به مدرسه میرود و جانا را کنار نبات میبیند!
فاطمه سادات طباطبایی در کتاب ۱۶ صفحه ای جسیکا و دوستان داستان یک دختر مدرسهای را روایت میکند. داستان به شیوۀ اولشخص روایت میشود و جسیکا، شخصیت اصلی، راوی داستان است. او با زبانی ساده و کودکانه دغدغه های یک دختر را بازگو میکند و ترسها و نگرانی هایش را بیان میکند؛ مسائلی که ممکن است برای هر دختری در این سن اتفاق بیفتد. کتاب همچنین به چگونگی شکلگیری دوستیها میان کودکان وهمچنین صداقت و صمیمیت آنها میپردازد و به کودکان ارزش و اهمیت دوستیهای دوران مدرسه را نشان میدهد. رنگها و تصاویر زیبای کتاب فضایی صمیمی و بامزه به کتاب داده است و کودک میتواند با آنها ارتباط برقرار کند و از خواندن لذت ببرد.
خواندن کتاب جسیکا و دوستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به کتابهای کودک و همچنین کودکان دبستانی 8 تا 12 ساله پیشنهاد می کنیم.
درباره فاطمه سادات طباطبایی
فاطمه (متینا) سادات طباطبایی، نویسندۀ کتاب جسیکا و دوستان ۱۲ساله است و در شهر کاشان زندگی میکند. قصهنویسی را از ۹ سالگی آغاز کرده است. جسیکا و دوستان اولین کتاب اوست که انتشاراتی در قم به نام میراث ماندگار آن را منتشر کرده است. فاطمه سادات طباطبایی به رشتۀ فضانوردی علاقهمند است و در اوقات فراغت به مطالعۀ کتابهای علمی و داستانی میپردازد.
بخشی از کتاب جسیکا و دوستان
«وقتی همه میخواستند به کلاس بروند، یواشکی از صف صبحگاهی بیرون آمدم و جلوی در ایستادم تا جانا را پیدا کنم. اما او را ندیدم. وقتی ناامید شدم سر کلاس رفتم. وای! جانا توی کلاس جلوی نبات نشسته بود. با خوشحالی به درس گوش دادم. خوشحال بودم که جانا آمده است. زنگتفریح که خورد جانا با نبات به حیاط رفتند و مشغول بازی شدند. پیش جانا رفتم و به او گفتم: چرا آخر چرا؟ جانا با ملایمت به من گفت: من چهکار کردم؟ من هم گفتم آفرین! جانا چرا مرا تنها میگذاری؟»
حجم
۱۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
حجم
۱۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
نظرات کاربران
مناسب بود
خوب بود