دانلود و خرید کتاب بچه های کوهستان آیناز منوچهری
تصویر جلد کتاب بچه های کوهستان

کتاب بچه های کوهستان

ویراستار:سامان محمدی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بچه های کوهستان

کتاب بچه های کوهستان نوشتۀ آیناز منوچهری و ویراستاری آقای سامان محمدی است. این کتاب را انتشارات هورین در سال ۱۴۰۱ چاپ کرده است.

درباره کتاب بچه های کوهستان

کتاب بچه های کوهستان نوشته آیناز منوچهری دختر ده‌سالۀ مریوانی است. این کتاب دارای بیست صفحه در چاپ رنگی است و در هزار تیراژ چاپ شده است.

داستان این کتاب درمورد خواهر و برادری به نام نورا و نویان است که در یکی از شهرهای کوچک ایران زندگی می‌کنند. در روستای آن‌ها مدرسه‌ای وجود ندارد؛ اما به‌تازگی معلمی به روستا آمده تا به بچه‌ها خواندن و نوشتن باد بدهد. نورا و نویان چند روزی از دور به حرف‌های او گوش می‌دهند و بعد از چند روز از مادرشان می‌خواهند که اجازه دهد در کلاس‌ها شرکت کنند.

خواندن کتاب بچه های کوهستان را به چه کسانی پیشنهاد می‌‌کنیم

کتاب بچه‌های کوهستان برای کودکان نوشته شده است.

بخشی از کتاب بچه های کوهستان

«یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ‌کس نبود. در یک روستای دورافتاده‌ای که در کوهستان قرار داشت دختری به نام نورا زندگی می‌کرد نورا برادری به نام نویان داشت. برادرش نه سال سن داشت و نورا یک سال از او کوچک‌تر بود. آنها باوجوداینکه از شهر خیلی دور بودند؛ اما از اینکه در این روستای بسیار زیبا و دیدنی که در دل کوهستان قرار داشت زندگی می‌کردند خیلی خوشحال بودند.

فضای روستا از نظر طبیعی بسیار دل‌انگیز و زیبا بود و انگور یکی از مهم‌ترین محصولات زراعی و جذاب آن است به‌گونه‌ای که تاکستان‌های زیبا و متعددی که در فصل تابستان خوشه‌های انگور از تاک‌های آن آویزان می‌شوند، مناظر بسیار جذاب و چشم نوازی را پدید می‌آورند، به‌ویژه آنکه روستا در دامنة کوه واقع شده و باغات پلکانی دارد.

اطراف روستا با کوه‌هایی احاطه شده که چشم‌اندازهای بسیار زیبا و تماشایی دارند. سطح کوه‌ها در فصول بهار و تابستان از انواع کمیاب گیاهان خودرو و گل‌های رنگارنگ پوشیده می‌شود و فضایی بسیار زیبا و دلکش به وجود می‌آورد در فصل زمستان نیز کوه‌ها از برف پوشیده می‌شوند و جلوة طبیعی خاصی می‌یابد.

نورا و نویان مادربزرگ خیلی مهربانی داشتند که هر شب برایشان قصه می‌گفت و به آنها گفته بود که هر کسی شب‌ها به ستاره‌ها نگاه و آرزو کند؛ حتماً آرزویش برآورده می‌شود. به همین خاطر بیشتر شب‌ها نورا و نویان به آسمان خیره شده و ستاره‌های زیبا و درخشان را نگاه می‌کردند.

نورا و نویان هر روز گوسفندها را به چراگاه برده و بعد از چند ساعت همة گوسفندها را به دریاچة کوچکی که پایین روستا قرار داشت می‌بردند.

یک روز که بچه‌ها گوسفندها را به چراگاه می‌بردند متوجه شدند که چند نفر از کودکان کنار هم نشسته و یک آقایی برای آنها حرف می‌زند.

نورا و نویان پشت یک سنگ بزرگ پنهان شده و به حرف‌های آن مرد گوش می‌دادند؛ اما چیزی از حرف‌های او نفهمیدند.

کم‌کم که هوا داشت تاریک می‌شد گوسفندها را به سمت روستا به حرکت درآورده و برگشتند. شب همه دور هم نشسته و غذای خوشمزه‌ای که مادربزرگ برای آنها درست کرده بود می‌خوردند.

بعد از خوردن غذا، بچه‌ها مثل همیشه در جمع‌کردن سفره به مادرشان کمک می‌کردند مادرشان به آنها گفت:

«بچه‌های عزیزم؛ یک معلم مهربان به روستا آمده و می‌خواهد به کودکان روستا درس یاد بدهد.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸ صفحه

حجم

۶٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
تومان