کتاب رویای ابریشم
معرفی کتاب رویای ابریشم
کتاب رویای ابریشم نوشتۀ معصومه هراتی صادق و حاصل ویراستاری زهرا شهرکی عین علی است. این رمان ایرانی را انتشارات کتابداران منتشر کرده است.
درباره کتاب رویای ابریشم
کتاب رویای ابریشم در ۴۳ فصل نوشته شده است. این کتاب داستان زندگی دختری اهل جنوبیترین شهر ایران است. پدرش شرکت هواپیمایی را اداره میکند و مادرش معلم است. او همراه با پدرش برای جشنوارهٔ فیلم به کشوری غریب سفر میکند. با او همراه شوید.
خواندن کتاب رویای ابریشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای ایرانی کتابی جذاب و خواندنی است.
بخشی از کتاب رویای ابریشم
«سال اول دبیرستان بودم. در مدرسهای درس میخواندم که ما را برای پذیرش در رشته ادبیات آماده میکردند. همان ابتدای سال تحصیلی که تازه کلاسها آغاز شده بود؛ اولین جلسه، ادبیات فارسی داشتیم. خانمی بسیار جدی وارد کلاس شد. متوجه نشدم چرا از همان برخورد اول، حس خوبی دربارهاش نداشتم. هنوز نرسیده؛ از بچهها خواست که بعد از معرفی خود، یک نفر درس اول را که شعری از شاهنامهٔ فردوسی بود بخواند. من هم مثل همیشه باذوق، طبق روال دورههای قبل، خواندم. دروغ چرا! اولش اضطراب داشتم؛ ولی خوب پیش رفت. آن هم بامعنی و تفسیر شعر، معلم هیچ عکسالعملی مبنی بر تأیید یا تشویق از خودش نشون نداد. فقط با آن عینک گردی که صورتش را خیلی جدیتر کرده بود و آن مقنعهٔ چانه دارش، انگار که از پشت سنگر دشمن به خاکریز نیروهای خودی زلزده بود؛ زیر چشمی نگاهم کرد و گفت: بشین! در عوض خودم به کاری که کرده بودم مطمئن بودم؛ ولی بیخبر از اینکه چه دستهگلی به آبدادهام، پایان دورهٔ اول، نمرهٔ ادبیاتم ۱۴ شد.
برایم خیلی سخت و غیرقابلباور بود؛ چون تابهحال چنین نمرهای در کارنامهام نداشتم. حسی تلخ و مبهم به معلمم پیدا کردم. از هرچه ادبیات و شعر رویگردان شدم و نمیتوانستم حتی در کلاس هایش شرکت کنم. از پدر خواستم به مدرسه بیاید و با او صحبت کند؛ ولی فایدهای نداشت و ایشان همچنان بر این نمره تأکید داشت و میگفت: «حقش این است» و کوتاه نمیآمد!
نمیتوانستم این موضوع را در هزارتوی کارخانهٔ ذهنم هضم کنم و همین کار هم باعث شد که اواخر سال تصمیمی جدی در مورد انتخاب رشتهام بگیرم و برخلافمیلباطنیام، در یک عمل کاملاً محیرالعقول، رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کنم. نمیدانستم اشتباه کردم یا به صلاحم بود؛ ولی دیگر چه میشد کرد؟! همیشه یک تصمیم میتواند سرنوشت را تغییر دهد. شروع سال دوم در فضایی نو همان و آغاز رشتهای جدید و دری نو به روی خود گشودن همان!
هر چند پدر جان از این قضیه استقبال کرد، ولی راه سختی در انتظارم بود؛ از شما پنهان نماند، علاقهٔ زیادی به این رشته نداشتم و کمیتم در این مورد، چهارنعل نمیتاخت که هیچ، چهاردستوپا هم نمیرفت.
گیجوگنگ بودم از مشاهدهٔ فرمولهایی که مثل یک دسته سرباز آموزشدیده در نظرم مدام به چپچپ یا به راستراست میرفتند و محاسبات جبر و احتمال و آمار که برایم نویدِ یک انتخاب نهچندان درست را میداد؛ ولی غرورم اجازه نمیداد از تصمیمی که در پیش گرفتم، منصرف شوم. اعتراف میکنم راهی برای برگشت نیز وجود نداشت.
هر طور که فکر کنید گذشت؛ حتی به قیمتِ افت بسیار شدید نمرات!
محیایی که آنقدر پر غرور به نمراتش میبالید، حالا به دختری سرخورده و خجل و گوشه گیر تبدیل شده بود.»
حجم
۱۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
داستانش بی نهایت زیبا و جذابه.از دستش ندید و حتما بخونید.
رمانی جذاب با فراز و فرود های عاشقانه ، بنده با بخش های زیادی از این کتاب همزاد پنداری کردم و یاد گذشته و مرور آنروزها اشک را بر چشم جاری می کند . ممنون از نویسنده این کتاب ا
کتاب فوق العاده جذابی بود .از شنیدنش لذت بردم .واقعا عالی بود.
داستان جذاب و شیرینی داشت پیشنهاد میکنم بخونید و لذت ببرید
سلام بر همه هنردوستان از استاد و نویسنده وزین خانم هراتی بسیار سپاسگزارم که با این قلم زیبایشان درخشیدند. متن ها عالی و ساده و در عین حال روایت های زیبا و دوست داشتنی را ارایه کردند
کتابی فوق العاده جذاب و خواندنی ساده و روان و فصلها کوتاه بدون گزافه گویی ....اجتماعی و عاشقانه و اموزنده