کتاب پیش ادیب عشق
معرفی کتاب پیش ادیب عشق
کتاب پیش ادیب عشق نوشتهٔ احمدرضا بهرام پورعمران و محمدامیر جلالی است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی ارجنامهٔ «سعید حمیدیان».
درباره کتاب پیش ادیب عشق
احمدرضا بهرام پورعمران و محمدامیر جلالی در کتاب پیش ادیب عشق بیان میکنند که پیوستگی و استمرار ۵۰ساله در پژوهشهای ادبی، نگاه ایرانی، جهانی و اکنونی به ادبیات، تنوع در حیطهٔ پژوهشهای ادبی، نگاه انتقادی به آثار و آرای گذشتگان و معاصران، نگاه ساختاری به متون در کنار نگاهِ پیوستاری به تاریخ ادبی ایران، نگرش دانشورانه همراه با نثری پرتکاپو و ذوقبرانگیز، رعایت همیشگی ساحت انسانمدارانه و اخلاقمداری و آموزگاری بیدریغ و به دور از خود مقلدپروری از جمله مواردی هستند که نگارش ارجنامهای برا سعید حمیدیان را ضروری کرده است. این اثر شامل شش فصل است که عبارتاند از «دربارهٔ استاد سعید حمیدیان»، «مقالههای اهدایی»، «سرودههای اهدایی»، «از میان آثار استاد»، «یادها و یادگارها» و «از گذار عمر». فصل پایانی مجموعهای از عکسهای این نویسنده و پژوهشگر حوزهٔ ادبیات است.
خواندن کتاب پیش ادیب عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ زندگینامه «سعید حمیدیان» پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پیش ادیب عشق
«آشکارا برمیآید که روح سرکش و بیآرامی چون آنِ سهراب تنها با مرگ آرامش میپذیرد، و این حکمت مرگ سهراب است. سهراب نه از آن روحهایی است که در قفس تن جا خوش کند و در پوست بگنجد، سراسر شور و تندی و حرکت است، منتها در کدام جهت؟ هیچ، سمت و سوی درستی ندارد، بر حسب طبع متلاطمش معترض است، اما به که و چه و چرا؟ بهدرستی نمیداند. تنها شنیده که پدرش چنین و چنان است، و به صرف همین شنیدهها و حتی بدون کمترین شناخت ژرفی از پدر با خود سرحساب شده که چنین کسی باید حاکم روی زمین باشد تا چه رسد به ایران، در حالی که اینقدر نمیداند یا برایش نگفتهاند که رستم اگر خودش پادشاهی میخواست بهکفآوردنش برایش آسانترین کار بود و دیگر چه نیازی به دخالت طفلی جهاننادیده و مشتی سپاهیان توری وجود داشت؟ خامی و جهتنایافتگی از این بیشتر نمیشود که با نظامی بستیزی که اصلاً نمیشناسیش، به قلب سپاه ایران یعنی یاران پدر بزنی و آن را چون گرگی در میان گوسپندان به هم بردری، و حتی درنیابی که چگونه هدفت به عکسِ جهتِ خود تبدیل میشود و آب به آسیاب دشمن میریزی، چرا؟ چون نیتت پاک است و هدفت خیر. اما وسیله چگونه است؟ آیا با هدف همسان است؟ مسلماً نه. وسیلهٔ سهراب به کار تغییر دادن هیچ یک از واقعیات موجود -هرچند بد و ناخواسته باشند- نمیآید بلکه فقط بهدرد تکوین فاجعهای هولناک از این دست میخورد، و سهراب بویی از این مسائل نبردهاست، اساساً ذهن پاک و کودکانهاش به این چیزها قد نمیدهد. مشکل این است که با وجود این ذهن کوچکْ رشد جسمانی غریبی از مقولهٔ جهش mutation پیدا کرده و همین غرور ناشی از بالیدن سریع (درست همچون پدرش) و زور بازو سبب شده تا جهان را از چشم زور ببیند و تصور کند که زور بازو در این مجموعهٔ پیچیدهٔ حیات انسانی کارسازترین عامل است. شاید هم با خود فکر کرده که پدری که شایستهٔ سلطنت است در اثر غلبهٔ زور و قدرت دیگران، مثلاً مجموع قدرت دستگاه کاوس، فقط در مرتبهٔ پهلوانی و فرمانبرداری باقی مانده. پس سهراب آمده است تا به او پشت دهد تا بر تخت شاهی صعود کند. پیداست که اطلاعاتی که مادر یا هرکس دیگر به او دادهاند چقدر ناقص بوده، و شاید هم تهمینهای که تنها یک شب با رستم گذرانیده و آگاهیهایش از رستم نیز همه بر مبنای شنیدههاست اینقدر دربارهٔ شوهر نمیدانسته که از نیای رستم تا خود او بارها در ایام فترت یا فتورِ پادشاهی بهآسانی میتوانستهاند زمام قدرت را در دست گیرند و گاهی بزرگان مملکت هم همین پیشنهاد را به ایشان کردهاند اما آنان حاضر نشدهاند سنت پهلوانی و آئین جوانمردی را بشکنند، و به چه دلایلی رستم ترجیح داده شاهنشان باشد تا شاه. بنابراین، اگر نقش تقدیر را هم لحاظ نکنیم، حرکت کردن با چنین اطلاعات محدود و دستوپاشکستهای خود نطفهٔ فاجعه را در خویش دارد. البته فراموش نکنیم که یتیموارهای چون سهراب که پدری به خود ندیده طبعاً از آن تربیتهای همهجانبهای که رستم بعدها (و شاید هم به جبران آنچه نتوانسته در حق فرزندش بکند) به امثال سیاوش و بهمن داده بیبهره بوده و پرورش او بیشتر به عالم جسمانی و سلحشوری –آن هم البته به صورت خودساخته- محدود میشده. پس چگونه میتوانسته با الفبای سنن پهلوانی و نظام مملکتی و غیره آشنا باشد تا بداند امور مملکت بر چه هنجاری میگردد؟ او به نظر میرسد حتی آداب اولیهٔ نشستوبرخاست و برخورد با دیگران را هم بهدرستی نیاموخته وگرنه رفتارهایی چنین بیپروا و گستاخانه با دیگران که برخاسته از روح زورمداری و روحیهٔ تهاجمی این نوجوان پاکدل است نمیداشت. دنیای او عمدتاً محدود به معاشرت و بازی با همسالان در کوچه و محله است، همسالانی که او میخواهد با اقدامات بزرگش اسم و آوازهای در میانشان به کف آورد، همانها که او حتی در دم مرگ به آنان میاندیشد:
به بازی بگویند همسال من
به خاک اندرآمد چنین یال من»
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۳۲ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۳۲ صفحه