کتاب حکیمی در مسیر عاشقی
معرفی کتاب حکیمی در مسیر عاشقی
کتاب حکیمی در مسیر عاشقی نوشتهٔ مهدی خدادادی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب حکیمی در مسیر عاشقی
کتاب حکیمی در مسیر عاشقی حکایت پیر خردمندی است که از معرفت سخن میگوید و مردم را از وجودِ دُرّی که در درونشان برای وصال به حق و حقیقت، نهاده شده آگاه میکند.
حکیم رحمت الله، سالیان سال است که طبیب دِه است. او فرزانهای حقیقتجوست که پیوسته به چیستیِ حقیقت میاندیشد و از خود میپرسد: آیا نیل به حقیقت امکانپذیر است؟ و از رسیدن به آن، چه فایدهای نصیبِ انسان میگردد؟ و پرسشهای دیگری از این دست...او عاشق است و مردم را به عشق حقیقی میخواند و شب و روز در فکر خویشتن است و معتقد است، آدمی هنگامی که عاشق خودش شود، به عشق حقیقی نائل میگردد؛ عشقی که جاودانه است.
بجز عشق، هر چه بینی همه جاودان نمانَد
حکیم رحمت الله، پیرمردی است ۹۳ساله، با چشمانی عسلی و نافذ، چهرهای نورانی، چهارشانه با قدی بلند و موهایی پرپشت و جو گندمی، که گوشهایش را کاملاً پوشاندهاست.
او عاشق سقراط حکیم است و همیشه به مردم یادآوری میکند که اگر خودتان را بشناسید، هستی را خواهید شناخت و چنانچه از خود غافل شوید، عالَم، فراموشتان میشود.
و اما رجبعلی، جوان ۳۵ساله، با چشمانی مشکی و قامتی متوسط و بسیار لاغر اندام است که موهای لَختش، مظلومیتش را چند برابر کردهاست.
او دستیار حکیم است و در اموری همچون طبابت و دستگیری از مستحقان به او کمک میکند؛ او عاشق مباحث معرفتی است و چون سالهاست که پدر و مادر خود را از دست داده، تحت سرپرستی حکیم قرارگرفتهاست.
این کتاب میکوشد دنبالۀ مباحث معرفتی و فلسفی را که در کتاب نخست (در جستوجوی زیبایی) بیان شده است با نثری شیوا و در قالبی داستانی تقریر نماید.
مباحث فلسفی و معرفتی، حدّ یقفی ندارند و هر چه از الطاف و حکمتها گفتهشود باز هم کم است؛ جالب اینجاست که هر چه بیشتر به آنها توجه کنیم حلاوتشان بیشتر و بیشتر میشود.
خواندن کتاب حکیمی در مسیر عاشقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای زندگینامه و داستانهای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حکیمی در مسیر عاشقی
«حکیم رحمت الله به کتابهای قطور ابن سینا، ملاصدرا، سهروردی و میرداماد که روی میز کوچکش مثل کوه بیستون بالا رفتهبود نگاه میکرد و با خود میگفت: همه در جستجوی یک چیز بودهاند و آن، حقیقت است؛ حقیقتی که خود، همه چیز است و به هیچ چیز محتاج نیست.
رجبعلی که دستیار حکیم بود و از دوازده سالگی برای فراگیری علوم مختلف، بهویژه طبابت، در محضرِ وی شاگردی میکرد، کنجی نشستهبود و مانند تاجری که کشتیِ جواهراتش در دریا غرق شده، دو دستش را روی سرش گذاشتهبود و چیزی از حرفهای استادش نمیفهمید و مرتب به خودش میگفت:
نکند حکیم به درد بیدرمان دچار شدهاست! اگر او مریضاحوال است باید پیش طبیبی رود تا درمان شود؛ اما توی این ده، فقط یک حکیم داریم و آن هم خودش است...
رجبعلی که با کف دو دست خود، چشمهایش را میمالید گفت:
چه حرفهای پیچیدهای میزنم! نکند من هم به همان دردِ بیدرمان حکیم دچار شدهام.
حکیم، نَفَسنفسزنان باصدایی گرفته گفت: رجبعلی! آن گوشه چه میکنی؟ بیا کنارم بنشین. سخنی با تو دارم.
رجبعلی خودش را به کنار حکیم رساند و گفت: جانم حکیم؟ الهی رجبعلی پیش مرگ شما شود! از صورت نورانیتان پیداست مریضاحوالید؛ درست است؟»
حجم
۸۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۸۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه