کتاب خالق نگین
معرفی کتاب خالق نگین
کتاب خالق نگین مجموعه دلنوشتههایی نوشته و سرودهٔ جواد دشتی مطلق است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب خالق نگین
خالق نگین مجموعهای خلقشده از قطعات ادبی است. نویسنده در تلاش به منظومکردن و توصیف یک موضوع تماما برگرفته از تجربیات، مشاهدات و دانستههای فردی و هر آنچه ذوق توان به قلم میداد در این کتاب برآمده است.
خواندن کتاب خالق نگین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران دلنوشتههای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خالق نگین
«قلاب و طعمه
دستان محکم گره کرده پرتاب میکرد به آب
رها شد دست طعمه از یاورش قلاب
به عمق گرداب ماهیها رفت به بند
تو را بی خدعه چه باک گویان و تلخند
جسورانه میزد نزدیک به قلاب لبخند
تکرار میگفت ماهی و از یاد میبرد کلامش را
دل هیچ گرسنه ماهیایی به کار نیارد زبانش را
از میان خشمگین رجز خوانان این میدان
رد شد یکی افسرده بی انگیزهایی بیجان
در چهرهاش شکست خورده بود عشق انگاره
فراموش کرده بود او را چندمین یارش دگرباره
میتوان رها کند زمان او را دوباره
میشد فراموشش کمی وقت اگر میداشت
برمیگشت حافظه از آنچه غم میپنداشت
برای اعدام یافت طنابی آماده میزان
نهنگ میخواست شود به ساحل بیاید آویزان
قلاب که بیحواس پاسخ میداد شجاعانه
بغل کرد یکی او را ابلهانه بیبهانه
سکوت بر رجز خوانان و میدان نشست
امان تا نخورده بود تکان به جانش مینشست
کشیده شد دستان اما در این داستان
خوش اقبال گشت صیاد از آخرین پرتاب آن دوستان
***
خاک
میدانم که روزی این عالم به سرم خواهد شد
در همان گوری که خواب خواهم رفت
دامن از خاک به آغوش، بذری بیدار خواهد شد
از بنایی که نسلها پدران کردند بپا
آن بنا هم بعد فرزندان به خاک خواهد شد
آن همه داستان که شاهان با خود مدفون کردند
جوهر از بال پرنده به تاریخ خواهد شد
خاک همان خاک است
چه آوارگیها ز سر یک خط فرضی خواهد شد
خاکی که میبایست بروید گندم
نان نشد، گل که هیچ، خار خواهد شد
بر تخت جمشید نشستو نماشاگر عالم خواهد شد
در ورای دیگر از بالین نیل
خاکها از سر هم کردند به مصر
درازای دست افلاک بردند به حرص
ماه خواستند و نرسیدند و سیاه کردند راه
جان از گندمزاری آتش زدند کاه
آن دهقان که میداد ریشه به جان
جانش از خاکو خانهاش بود ز خاک
به زیر لگد از فریاد این گندمکان
ظلم از چرخ آسیابش خاک خواهد شد
آن تاج بر سر که سیاه اندیشید به خاک
از دل خاک گنج قارون برون خواهد شد؟
***
پرواز
من از دیار پرواز پرستانم
که رها کردم یارانم
در پی آن دوست پرنده مهاجر
رها کردم سرزمین نیاکانم
خسته زخمی از پرواز رسیدم به این وادی گمنام
که در آن آزاد پرواز آسمان از گناهان است
ای دشمن ظاهر در لباس دوست
از برای چه غلطان این چنینی؟
پر از بال پروازت چرا بچینی؟
مگر تورا نیاموخت زمانه ظلم به خود مدار
بال از پرواز آسمان آزادی به خود بدار
نگاه از چشمانش کفرگویان مرا بدید
چنگ کرد به بالم پر از تطهیر حرفهایم بچید
بگفت چند نصیحتو دین خود از من بخواست
جان شیرینم کنون تسلیم حرفهایش رواست
لاجرم سخت حماقت یافتم
بی ایمان پیروام میساختند
در خیالم تا به فردا که به از ترمیم زخمهایم شوم
فرصت از جستن بیابم دور از این وادی شوم
آه بر من افتاد و نشد آنچه میانگاشتم
گرهی بود در این آیین، از چیدن پرها یافتم!
پس از این سالها گذشت روزگار
میدانم کنون
که در این وادی گمنام جنون
حاکم شرع خراباتی را
تاجر است
تاکه هست بال و پر است
همه اش این است که از آیین اوست»
حجم
۳۵۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۳۵۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه