دانلود و خرید کتاب سیدجمال الدین محمدحسین امیر اردوش
تصویر جلد کتاب سیدجمال الدین

کتاب سیدجمال الدین

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سیدجمال الدین

کتاب سیدجمال الدین؛ قصه‌ای نامکرر نوشتهٔ محمدحسین امیر اردوش است و انتشارات بین المللی امین آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب سیدجمال الدین

 بی‌تردید سید جمال‌الدین، برجسته‌ترین چهرهٔ جنبش وحدت اسلامی در دوران جوشش این جنبش است (نیمهٔ دوم سدهٔ سیزدهم و نیمهٔ اول سدهٔ چهاردهم هجری)، تا آنجا که می‌توان گفت نام وی و جنبش اتحاد اسلام، تداعی‌گر یکدیگرند. افزون بر آن، وی در شمار بیدارگران و اصلاح طلبان برجسته و تأثیرگذار این عصر در ایران و جهان اسلام به شمار می‌آید.

می‌توان گفت از پای‌گیری دولت صفوی، تا پایان عصر قاجار، هیچ اندیشه‌گر ایرانی (ایران بزرگ) همانند سید، توجه و علاقهٔ جهان اسلام را به خود جلب نکرده است. حدیث دیگران دربارهٔ سید، توصیف‌های نویسندگان، پژوهشگران، اندیشمندان، مصلحین و تکاپوگران فرهنگی و سیاسی از سید، گویای میزان تأثیرگذاری او در جهان اسلام، جایگاه وی در جنبش اتحاد اسلام و تفاوت دیدگاه‌ها پیرامون سید است.

گوناگونی اظهارات، تنوع خاستگاه اندیشه‌ای و اجتماعی گویندگان آن، کفهٔ سنگین ستایش‌ها، گزندگی قدح‌ها، بی‌مایه‌گی پاره‌ای نقدها، از نکات جالب این توضیحات است، و بی‌گمان در شناسایی شخصیت سید و اندیشه و باورهای او مفید می‌تواند بود. توصیف‌ها، به ترتیب حروف الفبای نام‌های گویندگان آن، آورده شده است.

کتاب سیدجمال الدین درخصوص این شخصیت بزرگ است. برخی از فصل‌های این کتاب عبارت‌اند از:

سید جمال‌الدین در حدیث دیگران

از مسجد مطرود و از دیر مردود

تابعیت و مذهب سید جمال‌الدین

سید در نجف

سید؛ دولتمردی در افغانستان

اقامتی کوتاه در هند و در مصر

سید در پایتخت خلافت

سید در مصر

مدرسه‌های سید جمال‌الدین

سید جمال‌الدین و فراماسونری

سید در عروس شهرهای غرب؛ پاریس

سید در لندن

سید در ایران

سید در روسیه

سید حکایتی همچنان باقی و قصه‌ای نامکرر

خواندن کتاب سیدجمال الدین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی که می‌خواهند درخصوص سیدجمال‌الدین اسدآبادی بیشتر بدانند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سیدجمال الدین

«به هر روی، بنا بر روایتی که به ظاهر امروزه از سوی غالب پژوهشگران ایرانی و بسیاری پژوهشگران غیر ایرانی پذیرفته شده است، سید جمال‌الدین حسینی فرزند سید صفدر در شعبان ۱۲۵۴ ه.ق/ ۱۸۳۹ م.، در کوی"سیدان" ده اسدآباد همدان؛ قصبه‌ای که اجدادش از سال ۶۷۳ ه.ق در آن توطن کرده بودند، از مادرش سکینه‌بیگم، زاده شد. سنگ نبشته‌های قبور نیاکانش در قبرستان امامزاده احمد اسدآباد، اسامی پدرانش را تا نیمهٔ دوم قرن نهم (۸۶۲ ه.ق) معلوم می‌نماید. یکی از این قبور از آن شیخ‌الاسلامی است که گویا منصب قضاوت هم داشته و به شهادت رسیده است، و از این رو خاندان وی در اسد آباد، طایفهٔ شیخ‌الاسلامی خوانده می‌شدند. سید در زادگاهش نزد پدر که کشاورزی اهل دانش بود و به گفتهٔ میرزا لطف الله اسدآبادی با بسیاری از علمای عصر و از آن جمله شیخ مرتضی انصاری (متوفی ۱۲۸۱ ه.ق)، عالم والا مقام و بلند آوازهٔ شیعه، آشنا بود و ارتباط داشت، آموزش‌های مقدماتی متداول را آموخت.

ده ساله بود که همراه پدر به قزوین می‌رود (۱۲۶۴ ه.ق) و پس از دو سال اقامت و آموزش منسجم در آن شهر، به دنبال شیوع وبا در قزوین، همراه پدر عازم پایتخت می شود (۱۲۶۶ ه.ق). در طهران، دو روز پس از ورود، در برخورد جالبی که با آقای سید صادق سنگلجی (طباطبایی)؛ مجتهد معروف پایتخت می‌نماید، به خواست و دست او، به لباس اهل علم درمی‌آید: «در روز بعد، از چند نفر پرسیدم که امروز عالم و مجتهد معروف طهران کیست. آقای آقا سید صادق را معرفی کردند. فردای همان روز پنهان از پدرم به مدرسهٔ ایشان رفته دیدم طلاب دور آقا را گرفته و آقا مشغول تدریس است. سلام کرده از نبودن جا درب حجره نشستم، یکی از کتب مهمهٔ عربی را ... در دست دارد و مسئلهٔ غامضی از آن را شرح و معنا می‌کنند لیکن به طور مختصر و مبهم. پس از اتمام درس گفتم جناب آقا این مسئله را مجدداً تکرار فرمایند که استفاده حاصل شود چه از این بیانات مختصر فایدهٔ کامل حاصل نشد، آقا نظر تند و غضب‌آلودی از روی تحقیر به جانب من کرده فرمودند تو را به این فضولی‌ها چه. گفتم تقاضای فهمیدن مسائل علمی ربطی به فضولی ندارد، دانستن علم به بزرگی و کوچکی نیست و همان مسئله را بلاتأمل به قدر دو ورق خوانده و ترجمه کردم. آقا اینطور که دیدند فوراً برخاسته به جانب من آمدند و من هم برخاسته مستعد شدم و تصور کردم قصد زدن مرا دارد. چون به من رسید صورت مرا بوسیده دستم را گرفته پهلوی خود نشانید، بسیار اظهار ملاطفت کرده از حال و موطنم جویا شدند. معرفی خود را کردم به فوریت فرستادند پدرم را آوردند و یک دست لباسی به اندازهٔ من خواستند. پس از ملاقات و بجا آوردن رسوم ظاهری، تفصیل را از اول تا آخر به جهت پدرم نقل و لباس که خواسته بودند مرا به پوشیدن آن امر کردند و به دست خود عمامه بسته به سرم نهادند و من تا آن روز عمامه نگذاشته، باکلاه بودم».»


fatih
۱۴۰۳/۰۶/۲۷

بینظیر ،

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

حجم

۳۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان