کتاب شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه دیگر (کتاب سبز)
معرفی کتاب شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه دیگر (کتاب سبز)
کتاب شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه دیگر (کتاب سبز) نوشتهٔ اندرو لنگ و ترجمهٔ آناهیتا آذری و ویراستهٔ متین پدرامی است و انتشارات قدیانی آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه دیگر (کتاب سبز)
افسانهها گذشته از ارزش و اهمیتی که بهعنوان میراث فرهنگی هر قوم داشتهاند، به سبب همانندیهای بسیار با یکدیگر در سراسر جهان، سبب ایجاد درک و تفاهم جهانی میان ملتها و فرهنگهای گوناگون شدهاند و بهاینترتیب نهتنها بخشی از میراث فرهنگی هر قوم، که پارهای از میراث فرهنگ بشر به شمار میآیند. افسانهها بهترین وسیلهای هستند که به کمک آن ها میتوان همه افکار بلند و آرای مافوق تصور را به مردم منتقل کرد تا آنان نیز باذوق و اشتها بشنوند و بخوانند و لذت ببرند.
کتاب شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه دیگر (کتاب سبز) مجموعهٔ ۲۹ افسانهٔ زیبا و دلچسب برای کودکان است که از خواندن آنها لذت میبرند.
خواندن کتاب شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه دیگر (کتاب سبز) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه دیگر (کتاب سبز)
«روزی روزگاری، در شهری، پیرزنی به تنهایی زندگی میکرد که بسیار فقیر بود و روزی فهمید که در خانه فقط یک مشت آرد برایش باقی مانده و پولی برای خرید آرد یا امیدی برای به دست آوردن آن نداشت. او در حالی که ظرف برنجی کوچک خود را با خود حمل میکرد، اندوهگین به طرف رودخانه رفت تا در آن حمام کند و قدری آب بردارد و با خود اندیشید که پس از بازگشت به خانه با همان مقدار آرد باقی مانده برای خودش نانی بپزد و نمیدانست پس از آن چه بر سرش خواهد آمد.
در هنگام حمام کردن، ظرف برنجی کوچکش را در کنار رودخانه گذاشت و آن را با پارچهای پوشاند تا درون آن پاکیزه و تمیز باشد؛ اما وقتی که از رودخانه بیرون آمد و پارچه را درآورد تا ظرف را از آب پرکند، داخل آن ماری را که چنبره زده بود، مشاهده کرد. او فوراً پارچه را روی دهانه ظرف کشید و آن را آنجا محکم کرد. سپس به خود گفت: «آه! مرگ مهربان! من تو را به خانهام خواهم برد و آنجا تو را از ظرف بیرون میآورم، و تو مرا نیش خواهی زد و من میمیرم و تمام مشکلاتم به پایان میرسد.»
پیرزن بیچاره با چنین افکار غمانگیزی، در حالی که پارچه را به دقت سر ظرف نگهداشته بود، به سمت خانه شتافت و وقتی که به آنجا رسید تمام درها و پنجرهها را بست، و پارچه را برداشت، و ظرف را بر روی کف اتاق وارونه کرد. در مقابل چشمان حیرتزده او، به جای آن مار مرگبار که پیرزن انتظارش را داشت، گردنبند زیبایی از جواهرات درخشان با سر و صدا بر زمین افتاد!
پیرزن تا چند دقیقه قادر به تفکر یا تکلم نبود، او سرجایش ایستاده و به گردنبند زل زده بود سپس با دستهایی لرزان گردنبند را گرفت، آن را گوشه روسریاش پیچید و به سوی تالار شرفیابی عمومی پادشاه شتافت.
پیرزن گفت: «پادشاها سخنی دارم! چیزی که باید خصوصی به شما گفته شود!» وقتی که خواستهاش برآورده و با پادشاه تنها شد، روسریاش را باز کرد و تکان داد، و آن گردنبند باشکوه درخشان به صورت مارپیچ بر زمین افتاد. پادشاه به محض دیدن آن بسیار شاد و حیرتزده شده و هر چه بیشتر نگاه کرد بیشتر احساس کرد که باید صاحب آن بشود. از این رو پانصد سکه نقره بابت آن به پیرزن داد و فوراً گردنبند را در جیب خود گذاشت. زن سرشار از شادی آنجا را ترک کرد، چون پولی که پادشاه به او داده بود، تا آخر عمرش کافی بود.
به محض اینکه کار پادشاه به پایان رسید، شتابان نزد همسر خود رفت تا آن هدیه را به او نشان بدهد. ملکه نیز به اندازه پادشاه از دیدن گردنبند خوشحال شد. به محض اینکه ستایش آنها از گردنبند تمام شد، آن را در صندوقی که جواهرات ملکه در آن نگهداری میشد و کلید آن همیشه به گردن پادشاه آویزان بود، قرار دادند و در آن را قفل کردند.
اندکی بعد، پادشاه همسایه پیغام فرستاد که صاحب نوزاد دختر بسیار زیبایی شده است و همسایگانش را دعوت کرد تا در جشنی که به افتخار این تولد برپا شده بود، شرکت کنند. ملکه به همسرش گفت که حتماً باید در آن مهمانی شرکت کنند و او گردنبند جدیدی را که پادشاه به او داده بود، به گردن خواهد بست. آنها زمان کوتاهی برای آماده شدن جهت سفر داشتند، و در آخرین لحظه پادشاه به سراغ صندوق جواهرات رفت تا گردنبند را ببرد. اما اصلاً گردنبندی وجود نداشت، و پادشاه به جای گردنبند پسر بچه تپل مپلی که در حال سر و صدا و فریاد زدن بود، در دست گرفته بود. پادشاه به قدری حیرتزده شده بود که به عقب رفت، اما فوراً خود را جمع و جور کرد و با چنان صدای بلندی همسرش را صدا زد که ملکه در حالی که با خود میاندیشید حتماً گردنبند به سرقت رفته است دوان دوان آمد.»
حجم
۲۹۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۶۳ صفحه
حجم
۲۹۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۶۳ صفحه