کتاب عمارتی از خاکستر تا عشق
معرفی کتاب عمارتی از خاکستر تا عشق
کتاب عمارتی از خاکستر تا عشق نوشتهٔ سوگند قربانی است. انتشارات آفرینش مهر این داستان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب عمارتی از خاکستر تا عشق
کتاب عمارتی از خاکستر تا عشق نوشتهٔ سوگند قربانی با روایت راوی از وضعیتش آغاز میشود. راوی میگوید که نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش میکرد و سرمست از هوای روحافزا بود. او کوچههای باریک و کاهگلی را یکییکی پشت سر میگذاشت. تپش قلبش بالا میرفت و دلش یکباره فرو میریخت. راوی هر بار که شخص موردنظرش را میدید، همین حال را داشت. هر روز صبح کوزهٔ آب را برمیداشت و به هوای دیدن او به سرچشمه میرفت و تا شب لبریز از شور زندگی بود.
خواندن کتاب عمارتی از خاکستر تا عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عمارتی از خاکستر تا عشق
«ساعتها روی پشت بام به ستاره ها خیره می شدم و به این فکر میکردم که آیا بهرام هم دارد به آسمان نگاه میکند باور نمیکردم پدر بهرام برایش سنگ قبر گذاشته باشد، آخه بیش از یک سال بود که از او هیچ خبری نداشتم. چشمهایم را آرام میبستم و گذشته را به خاطر میآوردم، روزهایی که با دیدنش گل خنده روی لبهایم مینشست وقتی با بی قراری به دیدنش میرفتم و از دور وقار مردانهاش به من قوت قلب میداد و روز آخر وقتی که از من خواست چشمهایم را ببندم و بوسهٔ آرومی روی پیشانیم زد، از حرارت وجودش، وجودم آرامش گرفته بود.
باور نمیشود، چطور توانست چند سال عاشقی را از یاد ببرد و حتی یک خبر از خودش برایم نفرستد و من چطوری میتوانستم به مرد دیگری فکر کنم چه برسد به اینکه در کنارش زندگی کنم. شبانهروز کارم شده بود دعا که بهرام برگردد و این خواب نفرینی تموم شود. روی نیمکت جلوی دار قالی نشسته بودم و به تصویر روی قالی خیره شدم.
بهار چادر گلدارش را به خورشید خانم میداد و گرمای تابستان جایش را کم کم میگرفت.
با صدای مادرم به خودم آمدم.
_ سروناز، سروناز کجایی دختر، چرا هرچی صدات میزنم جواب نمیدی، پاشو دستی به سر و رویت بکش، لباسهات رو عوض کن، مهمان داریم. با کسالت و بی حوصلگی پرسیدم:
_ این چه وقته میهمان اومدنه؟
_ دختر جان میهمانها دکتر و پسرش هستن
مث جنزدهها از جا پریدم. مادر شوکه شده بود و گفت:
_ وا مادر چرا همچین میکنی؟
_ آخه من که هنوز جوابی ندادم!»
حجم
۶۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه
حجم
۶۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه
نظرات کاربران
بسیار زیبا و روح نواز نوشته شده بود و مشخص است که نویسنده درک بالایی از عشق و علاقه و احساس حقیقی و بدون توقع داشته و به زیبایی این حس را به خواننده القا میکند😍❤