کتاب بزرگترین اشتباه انیشتین
معرفی کتاب بزرگترین اشتباه انیشتین
کتاب بزرگترین اشتباه انیشتین؛ زندگینامهٔ نابغهای جایزالخطا نوشتهٔ دیوید بودانیس و ترجمهٔ محسن سعدی خسروشاهی و ویراستهٔ عباس احمدی است و انتشارات راوشید آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بزرگترین اشتباه انیشتین
انیشتین مشهورترین دانشمند در قید حیات بود، اما علیرغم شهرتش، اغلب تنها یا گهگاه در کنار دانشگاه پرینستون با دوستی قدیمی قدم میزد. اگرچه در میان مردم بسیار مورد احترام قرار میگرفت و همچنان دائماً به شامهای رسمی و حتی به مراسم افتتاحیهٔ فیلمها دعوت میشد، (خصوصاً ستارههای هالیوود موقع عکسگرفتن در کنار او هیجانزده میشدند) اما دانشمندان شاغل زیاد به سراغ او نمیرفتند و برای سالیان سال هم اوضاع به همین منوال بود.
انیشتین میتوانست انزوای خود را حس کند. زمانی، خانهاش پر از همکاران، نیروی جوانی و همهمهٔ گفتوگو میشد. اما این اواخر خیلی سوتوکور شده بود.
او بزرگترین مغز عصر نوین بود. چگونه آخر عمری اینقدر تنها شده بود؟
اینکه چگونه این اتفاق میافتد، چگونه نبوغ به اوج خود میرسد و چگونه کمکم از بین میرود؛ چگونه با شکست و پیری روبهرو میشویم؛ چگونه عادت اعتماد کردن را از دست میدهیم و آیا میتوانیم دوباره آن را به دست بیاوریم یا نه، همگی جزو موضوعات این کتاب هستند. خود ایدههای انیشتین، چه درست و چه غلط، و مراحل آنها و چگونگی رسیدن به آن ایدهها هم همینطور. از این نظر، این کتاب یک زندگینامهٔ دوگانه است: هم داستان یک نابغهٔ جایزالخطاست و هم داستان این که چطور اشتباهاتش شروع شدند، گسترش پیدا کردند و چنان عمیق آویزهٔ ذهنش شدند که حتی مردی به دانایی انیشتین هم قادر نبود خود را از دستشان برهاند.
فرار از نبوغ و غرور و پیروزی و شکست میتواند گریزناپذیر باشد. شاید معادلهٔ سال ۱۹۱۵ انیشتین و نظریهای که آن را تقویت میکرد، بزرگترین شاهکار زندگی او بود و با این وجود، بذر حیرتآورترین شکست او را هم کاشت. برای اینکه واقعاً دریابیم دستاورد انیشتین در سال ۱۹۱۵ چه بود و چگونه راه را بیراهه رفت، لازم است در زمان حتی از این هم عقبتر برویم، به سالهای اولیهٔ زندگی انیشتین، و رمزورازهایی که حتی در آن زمان هم حس کنجکاویاش را برمیانگیخت.
خواندن کتاب بزرگترین اشتباه انیشتین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که درخصوص زندگی انیشتین پژوهش میکنند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بزرگترین اشتباه انیشتین
«در سال ۱۸۷۹، یعنی در سال تولد انیشتین، دو مفهوم بزرگ بر علم اروپایی غالب شد و زمینه را برای بخش زیادی از بزرگترین کار وی فراهم ساخت. نخستین آنها این شناخت بود که نیروهای پیشبرندهٔ تمدن صنعتی بزرگ جهان، یعنی آتش زدن زغالسنگ در قطارهای بخار عظیم؛ انفجار باروت در برجک کشتیهای جنگی که مردمِ تحت کنترل را مطیع نگه میداشت؛ حتی پالسهای ضعیف الکتریسیته در کابلهای زیر دریا که پیامهای تلگرافی را دور دنیا منتقل میکردند، هیچیک چیزی نبودند جز نمودهای مختلف موجودیتی بنیادین بهنام انرژی. این یکی از ایدههای علمی اصلی دورهٔ ویکتوریا بود.
دانشمندان اواخر دورهٔ ویکتوریا میدانستند انرژی مطابق با برخی اصول تغییرناپذیر رفتار میکند. معدنچیان میتوانستند با بیل و کلنگ از زمین زغالسنگ درآورند و تکنیسینها میتوانستند گازهای حاصل از پخت زغالسنگ را وارد لولههای تحت فشار کنند که به چراغ خیابانهای لندن برقرسانی میکند. اما اگر جایی از کار درست پیش نمیرفت و گاز منفجر میشد، انرژی حاصله، یعنی انرژی خردهشیشههای در حال پرتاب، بعلاوهٔ انرژی صوتی در هوای پرطنین و حتی هرگونه انرژی بالقوه در آهنپارههای سرگردانِ یک چراغ خیابان که روی پشتبامهای نزدیک آن محل پرتاب میشد، دقیقاً به اندازهٔ همان انرژی موجود در خود گاز بود. پس اگر یک تکه از آهن چراغ خیابان روی پیادهرو میافتاد، صدا و انرژی اصابتش به زمین بعلاوهٔ انرژی وزش شدید باد، در همان حال که آن تکه در حال سقوط بود، دقیقاً برابر با انرژی بود که در وهلهٔ اول آن را از جای خود بلند کرده بود.
فهم این موضوع که انرژی نمیتواند به وجود بیاید یا از بین برود، بلکه تنها میتواند تبدیل شود، به نظر ساده میرسید، اما پیامهای فوقالعادهای دربرداشت. برای نمونه، وقتی یکی از خدمتکاران ملکه ویکتوریا، درِ کالسکهٔ او را هنگامی که در حال رسیدن به کاخ باکینگهام در مرکز لندن بود باز کرد، انرژی که پیشتر در شانهاش بود شروع به ترک آن کرد... در حالیکه دقیقاً همان مقدار انرژی در حرکت نوسانیِ درِ پرزرقوبرق کالسکه و در دمای کمی بالارفتهٔ لولایی که در روی آن میچرخید و ایجاد اصطکاک میکرد ظاهر شد. زمانی که ملکه روی زمین قدم گذاشت، انرژی جنبشی که قبلاً در حالت پیاده شدن او وجود داشت، به زمین زیر پاهایش منتقل شد و او را در حالت سکون باقی گذاشت، اما باعث شد سیارهٔ ما در مدارش به دور خورشید بلرزد.
همهٔ انواع انرژی به هم مرتبطند؛ همهٔ انواع انرژی بهطور منظم متعادلند. این حقیقت ساده بهعنوان قانون بقای انرژی شناخته شد و تا اواسط قرن نوزدهم بهطور گسترده پذیرفته شد. زمانی که چارلز داروین نشان داد که برای خلق گونههای زنده روی سیارهٔ ما نیازی به یک خدای سنتی نیست، اعتماد ویکتوریایی به مذهب ضربه دیده بود. اما این تصور از یک انرژی کل تغییرناپذیر، جایگزینی تسلیبخش بود. انرژی بهطرزی جادویی متعادل بود و به نظر میرسید مدرکی دال بر این باشد که دستی الهی جهان ما را لمس کرده و هنوز هم در میان ما فعال است.»
حجم
۸۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۱ صفحه
حجم
۸۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۱ صفحه