کتاب زندگی پس از صاعقه
معرفی کتاب زندگی پس از صاعقه
کتاب زندگی پس از صاعقه نوشتهٔ دوری فیکلین و ترجمهٔ فهمیه شیرازی و آمنه درامامی است و نشر معارف آن را منتشر و روانهٔ بازار کرده است. زندگی پس از صاعقه، اولین بخش از مجموعهٔ مدیریت و کمک به خود است که برای الهامبخشیدن به خواننده طراحی شده است.
دربارهٔ کتاب زندگی پس از صاعقه
شما در این کتاب روایت زندگی زنی را میخوانید که روزی دچار برقگرفتگی با صاعقه میشود ولی زنده میماند. پس از این واقعه او تحولی عمیق در خود احساس میکند و نگاهش به زندگی تغییر مییابد. او مدتها به این فکر فرو میرود که اگر مرده بود چه میشد.
انگیزهٔ او برای زندگی پس از این اتفاق افزایش پیدا میکند، روحیهٔ مبارزه در او تقویت میشود و به خود یادآوری میکند که کارهای زیادی برای انجامدادن دارد پس با الهام از دیگران تلاش میکند که تبدیل به انسان شادتری شود و با همۀ موانعی که بر سر رسیدن به اهداف خود میبیند مبارزه میکند.
از نظر نویسندۀ این اثر، یک حقیقت مهم وجود دارد که همه باید آن را درک کنند؛ شما همان چیزی میشوید که مکرر انجام میدهید.
دوری فیکلین مخاطب را راهنمایی میکند که با ۳ عمل ساده به اهدافش برسد. آن ۳ عمل عبارتاند از:
۱. بر تفکر سالم تمرکز کنید.
۲. سفر به آرامش را با گذشت شروع کنید.
۳. با مدیریت اعمال و رفتار روزانهٔ خود، هر روز به حساب خود برسید.
داستانهای انگیزشی این مجموعه خواننده را تشویق میکند که هر روز، خودش را بهتر کند.
خواندن کتاب زندگی پس از صاعقه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به داستانهای انگیزشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زندگی پس از صاعقه
«به ابر خاکستریِ شوم خیره شدم تا وجودش را باور کنم. در همان لحظه، غُرش گوشخراشی حواسم را پرت کرد و نواری نازک از نور درخشانی بههمراه رطوبت، شفافیت و رقصِ انرژی از ابر سیاه ظاهر شد. نور با سرعتِ تمام بهسمت درختان سربهفلککشیدهای میرفت که در پنجاه فوتی من قرار داشتند. نور، باریک اما ناهموار بود که با هر لرزشی پراکنده میشد؛ نخست به بالای درخت رسید، سپس این نور باریک و ناهموار در حلقهای آتشین، بهشکل مارپیچ دور تنهٔ درخت حرکت کرد. همهٔ وجودم را ترس و وحشت گرفته بود، اما سعی کردم روی پاهایم بایستم، بشنوم، احساس کنم، ببینم و بو کنم. آتش و دود زیادی از درخت برخاست و پوستههای درخت روی زمین پخش شد.
شوکه شده بودم و بهسختی میتوانستم این صحنه را درک کنم. سرعت حادثه و شوک آن لحظات بهقدری در نظرم طولانی آمد که گویی لحظهای جاودانه شکل گرفت. با خودم گفتم این صاعقه بود و من گرفتار صاعقه شدهام! دستانم سوزش شدیدی داشتند و من از همین سوزش به وجود صاعقه پی بردم. شوک عجیبی بود و حتی نمیتوانستم سرم را پایین بیاورم؛ اما با حرکت چشمانم بهسمت پایین، توانستم دستانم را ببینم. دستانم بسیار مضحک شده بودند و استخوانها سایهای پیدا از میان پوستی رنگپریده بودند. علاوهبر گرفتگی عضلاتم که دردناک بود، ترس هم در تمام وجودم رخنه کرده بود. حال بدی داشتم و احساس میکردم که عضلاتم سفت، دردناک و بیحرکت شدهاند.
دیگر توانی برایم نمانده بود و هیچچیز نمیتوانست مرا برای شکنجهٔ برقآسای دومین صاعقه آماده کند. نیمی از بدنم درد میکرد و هوا چنان به ریههایم فشار میآورد که درد آن را تا ستون فقرات هم حس میکردم. یک انرژی طلاییِ شدید، موجدار و مارپیچی در تمام استخوانها و اندام بدنم منعکس میشد و بهخوبی میتوانستم آن را در وجودم حس کنم. امواج نورانی و بیانتها با چنان قدرتی در گوشهایم صدا میکردند که گویی از دستها به پاهایم میرفتند و دوباره برمیگشتند.»
حجم
۲۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۲۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه