کتاب وایولت
معرفی کتاب وایولت
کتاب وایولت نوشتهٔ پارمیدا جلیلی و انتشارات متخصصان آن را منتشر و روانهٔ بازار کرده است.
دربارهٔ کتاب وایولت
این رمان عاشقانهٔ ایرانی به زندگی وایولت میپردازد. دختری که در یک کافه کار میکند و نامزدی به نام اندرو دارد.
رمان با توضیحات ابتدایی وایولت آغاز میشود و در قسمتهای از داستان راوی داستان تغییر میکند؛ جاسپر، اندرو و الا از جمله شخصیتهایی هستند که داستان از زبان آنها روایت میشود.
خواندن کتاب وایولت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب وایولت
«هنگامی که لیدیا برای حاضر شدن سفارش میز چهار صدایم کرد، رو به خانم مسن پشت پیشخوان کردم و گفتم «چند لحظه.» و در دلم از لیدیا بابت نجات دادن مغزم از دست حرفهای پشت سر هم آن خانم پیر تشکر کردم. او را که میدیدم به یاد مادربزرگم میفتادم که همیشه عادت داشت همهچیز را برای همه توضیح بدهد. هیچوقت نمیتوانستم حرفهایش را درک کنم چون همیشه از دست همه عصبی بود و سعی میکرد از همه دوری کند.
به سمت آشپزخانه رفتم و سینیای که در آن یک فنجان قهوهٔ فرانسوی بود به همراه کیک توتفرنگی تحویل گرفتم و به سمت میز شمارهٔ چهار رفتم.
ریچارد، مشتری همیشگی میز شمارهٔ چهار بود که حدوداً چهل و هشت سال داشت و معمولاً بعدازظهرها در کافهٔ ما مشغول روزنامه خواندن میشد.
همیشه برایم سؤال بود که چه مطالبی در آن مجلهها نوشته شده که ساعتها او را وادار به خواندن میکند.
او همیشه عینک مشکیرنگش را به چشمش میزد و این باعث میشد موهایش که با گذشت زمان سفید شدهاند بیشتر به چشم بیایند.
با دیدن من همان لبخند دلگرمکنندهٔ همیشگیاش را زد و گفت «امروز چطوری وایولت جوان؟»
در جواب لبخندش، لبخندی زدم و سینی قهوه و کیکش را روی میز گذاشتم و گفتم: خیلی خوبم ریچارد. امروز توی روزنامه خبری نبود؟
همیشه وقتی این سؤال را از او میپرسیدم دوباره نگاهی به روزنامهها مینداخت و آخرین تلاشش را برای پیدا کردن خبر مهمی میکرد اما وقتی چیزی پیدا نمیکرد ابروهایش را بالا میبرد و میگفت «فعلاً که نه.»
سعی میکنم به او امید بدهم تا شاید بالاخره چیزی که برایش جذاب باشد پیدا کند برای همین با خودم فکر میکنم که شاید بهتر نیست به او بگویم که مجلههای مختلف و یا حتی کتاب بخواند؟ اما بعد بیخیال میشوم و فقط سرم را تکان میدم و از او دور میشوم و به سمت میزم میروم.
پشت میز سفارشها، آن زن مسن هنوز منتظر من است.
نزدیکش میشوم و میگویم «خب، برای دو روز دیگه دو میز چهارنفره به همراه تجهیزات کامل، سفارش غذا و میان وعده به عهدهٔ خود مشتریها هست ولی برای دسر کیک چهارطبقهٔ وانیلی بدون موز و گردو. در ضمن همهچیز باید بدون نقص باشه. درسته خانم کریپتون؟»
با دستش موهای فرفری سفیدش را لمس میکند و میگوید «اوه! اگر حافظم درست کار کرده باشه بله عزیزم. راستش میدونی نوهٔ بزرگم رو بعد از مدتها دعوت کردم و خب اون خیلی برام مهمه.» کمی مکث میکند تا بقیهٔ حرفش را به یاد بیاورد و بعد ادامه میدهد: خب اون خیلی ثروتمند و باکلاسه و من میخوام همهچیز برای رضایتش فراهم باشه، اون مرد سرسخت و بسیار جذابیه.»
حجم
۱۲۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۱۲۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
نظرات کاربران
واقعا خیلی از خوندن این کتاب لذت بردم میتونم با جرعت بگم از اون دسته کتاب هایی است که رو دستش وجود نداره
واقعا عاشقانه و جذاب 💜✨