دانلود و خرید کتاب کنار هر پنجره ای، پری علیرضا متولی
تصویر جلد کتاب کنار هر پنجره ای، پری

کتاب کنار هر پنجره ای، پری

انتشارات:انتشارات رویش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کنار هر پنجره ای، پری

کتاب کنار هر پنجره ای، پری نوشتهٔ علیرضا متولی در انتشارات رویش منتشر شده است.

درباره کتاب کنار هر پنجره ای، پری

کتاب کنار هر پنجره ای، پری داستانی عاشقانه با فضایی اساطیری دارد. داستان با ازدواج یک مرد و زن که عاشقانه همدیگر را دوست دارند آغاز می‌شود. چیزی در ماشین آن‌ها غیرطبیعی است؛ یک پر که متعلق به پرنده‌ای بزرگ و افسانه‌ای به اسم  پالومانتوسی است.

در فصل‌های بعد با این موجود زیبا و افسانه‌ای همراه می‌شویم که جادوگری را بر خود سوار می‌کند تا جهان را با کمک او زیباتر کند. 

خواندن کتاب کنار هر پنجره ای، پری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کنار هر پنجره ای، پری

«در گوشه‌ای از گوشه‌های هستی پهناور و بی‌انتها نشسته بود. ناگهان چیزی بر بالَش چکید.

گفت: آ... هان! به گمانم باران خواهد بارید.

قطره‌ای دیگر بر آن‌یکی بالَش چکید.

گفت: اُ... هوم! چه قدر باران را دوست دارم!

اما هر چه منتظر شد باران نبارید.

یکی از قطره‌ها را چشید.

گفت: اینکه باران نیست، اشک است.

آن‌یکی را هم چشید.

گفت: بله این باران نیست، اشک است.

اشک‌ها را مزه‌مزه کرد.

گفت: این مزه را می‌شناسم. این مزهٔ تنهایی است!

بالی زد. نسیمی وزید. نسیم باد شد. باد طوفانی نرم شد.

کسی در دوردست‌های دور، دستش را از این‌سو به آن‌سو حرکت داد.

- آماده‌باش! راه بیفت! نمی‌خواهم کسی به‌خاطر تنهایی اشک بریزد.

خوش‌حال شد. بال‌بال می‌زد. انگار که سال‌های سال در انتظار چنین فرمانی بود. از جا برخاست. بال‌هایش را باز کرد و پرواز، پرواز، پرواز... و چرخی بر هستی زد.

کورسویی را در این سمت هستی، از پنجرهٔ خانه‌ای دید. خودش بود. به‌اندازهٔ گنجشکی کوچک شد و نشست پشت پنجره. جادوگر را دید که می‌گریست. بی‌گمان یکی از اشک‌هایی که بر بالش چکیده بود، از چشم‌های جادوگر بود.

از پنجره گذشت.

جادوگر گفت: تو دیگر کی هستی؟

از گُنجشک بودن به در آمد و شبیه خودش شد و لبخندی زد.

جادوگر تا به حال چنین موجودی ندیده بود. متحیر بود.

شنید: سوار شو! چرخی بزنیم!

تعجب کرد. صدایی از این موجود برنخاسته بود؛ اما می‌فهمید که او چه می‌گوید!

گفت: تا ندانم تو که هستی و از کجا آمده‌ای، سوارت نمی‌شوم.

گفت: سوار شو می‌فهمی!

این جمله را چنان گفت که جادوگر بی‌اختیار شد. سوار شد و موجود بال‌دار پرید و به آسمان رفت. جادوگر متحیر بود که چگونه به این سرعت تسلیم شد. گویی خودش جادوی این موجود بال‌دار شده بود.

موجود بال‌دار پُشتی داشت که می‌شد بر او سوار شد. اسب نبود که زین داشته باشد. پشتش نرم بود؛ نه مثل پنبه، که مثل آب. مثل هوا.

جادوگر پرسید: تو هم جادوگری؟

با لبخند گفت: در حال حاضر نشینهٔ توام. بر من می‌نشینی و من تو را به هر جا که لازم باشد می‌برم.

- جادو هم بلدی؟

- جادوی من این است که.....

اما حرفش را خورد. هیچ‌چیز دیگری نگفت.

- چیزی بگو! حیرانم مگذار!

-فقط بدان باید کاری انجام دهی. من مأمورم تا همراهت باشم و کمکت کنم!

- چه کاری؟

- می‌فهمی!»

سپیده
۱۴۰۱/۰۹/۰۴

"کنار هر پنجره‌ای پری" هم مثل دیگر کتاب‌های آقای متولی عالی بود.

چمن آرا
۱۴۰۱/۰۹/۰۵

عاشقانه‌ای آرام با قلم زیبای آقای علیرضا متولی. و اثری متفاوت از ایشان.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۵۰۰
تومان