
کتاب من بر می گردم
معرفی کتاب من بر می گردم
کتاب من بر می گردم نوشتهٔ فاطمه دولتی است. انتشارات کتاب جمکران این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دربارهٔ شخصیتی به نام «زبیدهخاتون» است. او عشق خود به همسرش را از دست داده و حالا از او و ستمهایش با مردم بیزار است؛ همسر او «هارون» است. آنها در قصر و دربار خویش زندگی میکنند.
درباره کتاب من بر می گردم
کتاب من بر می گردم دربارهٔ «زبیدهخاتون» است؛ بانوی قصر و همسر هارونالرشید.
هارون و وزرای او درمورد عقیدهٔ زبیده دچار تردید شدهاند و از او میخواهند هرچه زودتر معلوم کند که شیعه است یا نه. زبیده از سالها جنگیدن با هارون و تلاش برای تغییر رفتار و اخلاقش خسته شده است. این خستگی پس از شهادت امام موسی کاظم (ع)، بهدست شوهرش، عشق او نسبت به هارون را تبدیل به نفرت کرده است. این شخصیت داستانی در ۱۷سالگی با پسرعمویش هارون ازدواج کرد. او در ابتدا بهشدت دلبسته و عاشق هارون بود، اما اکنون، با گذشت زمان، با دیدن ظلمهای او نسبت به اهلبیت و بیعدالتیهایش نسبت به مردم بیگناه و شیعیان دیگر علاقهای به او ندارد.
زبیدهخاتون مدتهاست که شیعه شده است و تصمیم دارد هر چه زودتر عقیدهاش را آشکار کند و از قصری که برایش چون زندان است بگریزد؛ اما این انتخاب برای او مشکلات زیادی به همراه خواهد داشت. او بانوی قصر بودن را از دست میدهد، تمام ثروت، قدرت و محبوبیتش از بین میرود، با کار خود جان برادر، خواهر و کنیزانش را به خطر میاندازد و مهمتر از اینها، امکان دارد جان خود را هم از دست بدهد؛ چون هارون خونریز است و به رافضیها رحم نمیکند و بارها افرادی را که شیعه بودهاند، گردن زده است.
خواندن کتاب من بر می گردم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان با درونمایههای دینی و تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب من بر می گردم
«زنها موجودات عجیبی هستند، گاهی بهغایت دلرحم و گاهی بهغایت سنگدل. چه میشود که زنان از یاد میبرند خدا آنها را از یک جنس آفریده؟ یعنی دختر فرعون لحظهای به صیانه فکر نکرده است؟ به قلب شکننده زنانهاش، به سینههای پرشیر مادرانهاش، به چشمهای بیفروغ تازه عشق از دست دادهاش؟
حبابه نیمنگاهی به من میاندازد:
- فرعون که بر تخت نشست صیانه را با دستانی بسته مقابلش انداختند. فرعون پوزخندی زد و گفت: «سرت را بالا بگیر.» و صیانه خیره شد به چشمان او. سربازها دورتادور ایستاده بودند، زنان و مردان قصر نیز آمده بودند تماشا. آسیه هم بود، با تشویشی که از چهرهاش میبارید. فرعون فریاد زد: «بگو که من خدای تو هستم و بیهیچ حرفی بهسمت خانهات برو.» صیانه اما لبهای خشکش را تر کرد و با صدایی محکم جواب داد: «خدای من خدای یکتاست. خدایی که خدای همه است. خدای من، تو و موسی.» دندانقروچه فرعون دل صیانه را لرزاند اما خودش را نباخت. او مانند تو درونش ویران میشد اما میتوانست ظاهرش را حفظ کند.
لبخند میزنم اما تلخی لبخندم بغض به گلویم میآورد. این قوی بودنهای ظاهری، تاروپود وجودم را چاکچاک کرده است و حالا احساس میکنم دلی دارم هزارپاره.
- صیانه نمیترسید؟
حبابه زانوهایش را میمالد. آخ بیجانی میگوید و جواب میدهد: «ایمان از ترس قویتر است. مگر تو نمیترسی؟ اما ایمانت تو را سرپا نگه داشته است. صیانه هم ایمان داشت که نگاه خدا همراه اوست. آفتاب عمود بر حیاط قصر میتابید، فرعون سرگرمی جدیدی پیدا کرده بود، بیتوجه به حرفهای آسیه که تلاش میکرد او را آرام کند، جامجام شراب مینوشید که صدای گریه چند نفر بلند شد. صیانه تا به خودآمد دید پسرانش در حیاط قصر هستند. با دستانی بسته و چشمانی تر، حتی طفل شیرخوارهاش هم در بغل یکی از نگهبانان بیقراری میکرد و دست و پا تکان میداد.»
خودم را جلو میکشم. «صیانه تنها بود؟ هیچکس هوادارش نبود؟ اینکه حمایتش کند...»
- دخترم! عشق، ایمان و مرگ سه اتفاقیست که انسان بهتنهایی تجربهاش میکند. آن روز، روز سنجش ایمان صیانه بود و او باید بهتنهایی نشان میداد که در اعماق قلبش به خدای واحد ایمان دارد و ایمان فراتر از کلمه است. باور انسان باید در عمل تجلی کند. پسران صیانه دورش را گرفتند، دستهایش باز شد تا بتواند نوزادش را در آغوش بگیرد. فرعون حرفی نمیزد و اهالی قصر چشم دوخته بودند به دهانش. همینکه صیانه نوزادش را آرام کرد، فرعون لبخندی زد و اشاره کرد نگهبان جلو بیاید؛ در گوشش چیزی گفت که هیچکس نشنید. بعد فریاد زد: «کاش مطربی بود و برایمان ساز میزد! امروز خوش روزی است.»
فرعون مرا یاد هارون میاندازد؛ روزها پیش میرود، عمر دنیا میگذرد و آدمها تکرار میشوند. انگار هر نوزادی که چشم به جهان باز میکند، جا پای کسی میگذارد. من جا پای چه کسی گذاشتهام؟ ابرو بالا میاندازم و حجم سینهام را پر میکنم از هوا. «تنبور و ساز خبر میکند که دل صیانه را ریش کند. هارون، فرعونی دیگر است و من اینکارها را از او دیدهام.»
حبابه دستم را در دست میگیرد: «آری، نسل فرعونیان هنوز هم ادامه دارد. آن روز فرعون در کنار تنور و ساز، چیز دیگری هم خواسته بود؛ یک دیگ بزرگ و پر از مس مذاب. نگهبانها آتشی برافروختند و دیگ را روی آن گذاشتند. آتش شعله میکشید، مردم پچپچ میکردند، فرزندان صیانه بیصدا اشک میریختند، تنبورزن مینواخت و مس بهجوش میافتاد.»
گوشه چشمم میپرد، دست میکشم به چشمم، آرام نمیشود. صدای فرو دادن آب دهانم، سکوت نیمهشب اتاق را میشکند. حبابه انگشت شستش را روی دستم میکشد»
دیگران دریافت کردهاند
سایر کتابهای فاطمه دولتی
مشاهده همهسایر کتابهای انتشارات کتاب جمکران
مشاهده همهحجم
۱۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
تا به حال راجع به زنان رجعت کننده شنیدید؟ اینکه چند نفر هستند و چه کسانی هستند؟ به روایت زیر توجه کنید: مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: «همراه قائم(عج) سیزده زن خواهند بود». گفتم: «آنها را برای چه
داستان درباره زنان رجعت کننده هست کسانی که همراه با امام زمان(عج) برمیگردند ... من از مستند بودن داستان اطلاع دقیقی نداشتم اما در چندسال اخیر کمتر کتابی به این شکل خونده بودم و باورهای ذهنیم دستخوش تغییر شدند ،
از نظر درس آموزی وآشنایی با زنانی که رجعت خواهند کرد کتاب خوبی بود ،ولی از نظر داستان پردازی خیلی جاها کلمات ،دیالوگ ها، و حرف تکراری بود اما در مورد خود زبیده همسر هارون تا به حال حدیث یا
مهرو محبتم رو به آل علی( ع) بیشتر کرد این کتاب. لذت بردم ازخوندش و باداستان همراه شدم راجع به ۷ بانویی بود که در سپاه صاحب الزمان (عج) اسمشون ثبت شده و من قبل این هیچ کدوم رو نمیشناختم. سمیه،قنوا،صیانه،ام خالد،امایمن یا
بسیار زیبا و خواندنی
خیلی خوب بود ممنون 🌹
کتاب درمورد ۷ زنی هست که در دوران طهور رجعت میکنند، بسیار زیبا و جذاب نگارش شده و انسان را به عمق زندگی این بانوان برجسته می کشاند.... به همه زنان و مردان عاشق اهلبیت ع خواندن این کتاب را
کتاب خوبی بود خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ولی وقتی تو نت جستجو کردم دیدم واقعیت چیزهایی که در تاریخ ثبت شده انگار خیلی با کل محتوای داستان فرق میکنه ضد حال خوردم،ولی داستان پردازی خوبی داشت کاش توضیح و
عجیبه که این کتاب فصل بندی نداره و خواننده خودش باید یه جاهایی رو پیدا کنه برای تنفس که پیوستگی داستان از بین نره.
کتاب رو دو سه روزه تمومش کردم با اینکه خیلی کار داشتم. واقعا عالی و بی نظیر بود به قدری زیبا فضا سازی شده بود که دلم نمیخواست تموم بشه چند وقت بود کتاب به این قشنگی نخونده بودم. درود بر نویسنده