کتاب نمط دهم؛ علل صدور خوارق عادات از عرفا
معرفی کتاب نمط دهم؛ علل صدور خوارق عادات از عرفا
کتاب نمط دهم؛ عللصدور خوارق عادات از عرفا نوشتهٔ رحمت الله شریعتی نجف آبادی است و انتشارات آیینه هستی آن را منتشر کرده است. این کتاب ترجمه و شرح کامل و مقایسهای نمط دهم اشارات و تنبیهات ابن سیناست.
درباره کتاب نمط دهم؛ عللصدور خوارق عادات از عرفا
یکی از علومی که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت، علم عرفان است. معمولاً عرفا با عنوان فرهنگی یاد میشوند و متصوفه با عنوان اجتماعی و فرقهای. در میان شیعه عرفای حقیقی بوده و هستند که هیچ امتیازی با دیگران نداشته و ندارند و از فرقهها و طبقاتی مثل متصوفه که چندین آداب از پیش خود و سر خود اختراع کرده و بدعتها ایجاد نموده نیستند.
عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی، به دو بخش عملی و اخلاقی و نظری و علمی تقسیم میشود. در بخش عملی، سالک برای رسیدن به قله منیع انسانیت، یعنی توحید، منازل و مراحلی را طی کرده، احوال و وارداتی در بین راه بر او رخ میدهد و وارد میشود که باید با اشراف و مراقبت یک انسان پخته و کامل صورت گیرد. حافظ سروده است: قطع این مرحله، بیهمرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
در توحید فیلسوف، خدا، واجبالوجود بالذات، آن هم به صورت یک مفهوم ذهنی و واحد و جدا از موجودات ممکنالوجود تلقی میشود. عرفا این توحید را شرک میدانند، چون خالق و مخلوق، اصیل و منحاز از یکدیگر تلقی میشوند.
ولی در توحید عارف، موجود حقیقی، منحصر به خداست و جز او همه مجالی و مظاهر و نمودها و نمادهای اویند. عارف، جز خدا هیچ نمیبیند. وصول به این مرتبه و مرحله کار عقل و اندیشه و استدلال و برهان نیست. بلکه اثر و ثمر و مولود و محصول قلب و دل و مجاهده و سیر و سلوک و تصفیه و تهذیب نفس و روان است.
خواندن کتاب نمط دهم؛ عللصدور خوارق عادات از عرفا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ تصوف و عرفان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نمط دهم؛ عللصدور خوارق عادات از عرفا
«تفاوت فلسفه و عرفان
از موارد اختلاف میان عرفا و فقها، نظر خاص عرفا درباره شریعت و طریقت و حقیقت است. آنها معتقدند باطن شریعت، که به معنای راه است، طریقت است و پایان این حقیقت و توحید است. شریعت، وسیله یا پوستهای برای طریقت و طریقت وسیله یا پوستهای برای حقیقت است. حقیقت و توحید برای عارف، پس از فنای انانیت عارف است.
عرفان در بخش نظری، مثل فلسفه، البته با تفاوتهایی مربوط به تفسیر هستی، موضوع بحث و فحص فلسفه و عرفان وجود است. در اولی، مفهوم وجود به واجبالوجود و ممکنالوجود تقسیم میشود ولی در دومی شخص و هویت وجود و وجود مطلقِ خارجی در نظر است. وجود «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ » تقسیمبردار نیست. حافظ گوید:
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
در عین حال و حق این است که باید گفت: «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند و چون شیر و شیره و عسل و شکرند». آقا شیخمحمد، حافظ، روحانی با روح، چه خوش و شیرین انشا کرده است:
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست
زندقه و عرفان در بخش عملی مانند علم اخلاق، آن هم با تفاوتهایی است که دربارهی «چه باید کرد و چه نباید انجام داد» بحث و کاوش میکند و میخواهد انسان را در جهت مطلوب تغییر دهد. عدهای از مخالفان عرفا، ناآگاهانه، این توحید ناب و پاک را کفر و الحاد و زندقه و ارتداد میدانند.
که شامل خدا و جهان و انسان است، میباشد.
عرفان مثل فلسفه برای خود، موضوع و مبادی و مسائل معرفی میکند. با این تفاوت که عرفان مبادی و اصولِ به اصطلاح کشفی خود را مایه استدلال قرار میدهد و آنگاه آنها را با زبان عقل توضیح میدهد.
فیلسوف میخواهد جهان را بفهمد ولی عارف میخواهد به کُنه وحقیقتِ هستی که خداست برسد و متصل گردد و آنرا شهود نماید.
ابزار فیلسوف، عقل و منطق و استدلال است. در حالی که ابزار عارف، دل و مجاهده و اخلاص و زهد و اخلاص و تصفیه و تهذیب نفس و حرکت و تکاپو در باطن است. محمدتقی آملی معتقد است: «عرفان، (انگار) با مژه کوه کندن است.» به همین دلیل حافظ در ردّ و ابطالِ استدلالِ عقلالی نمودن عرفان، در نمطهای سهگانه، یعنی نمطهای هشت و نه و ده، به وسیله ابنسینا، گفته است:
قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست
ای که از دفتر عقل، آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق نتانی دانست
حسنزاده آملی در تفاوت فلسفه و عرفان، کلماتی نغز و پرمغزی دارد: «فلسفه حرف میآورد و عرفان سکوت». «آن، عقل را بال و پر میدهد و این عقل را بال و پر میکند». «آن، نور است و این نار». «آن، درسی بود و این، در سینه». «از آن، دلشاد شوی و از این دلدار». «از آن، خداجو شوی و از این، خداخو». «آن، به خدا کشاند و این، به خدا رساند». «آن، راه است و این، مقصد (بلکه مقصود)». «آن، شجر است و این، ثمر». «آن، فخر است و این، فقر». «و آن کجا و این کجا».
عارف باید در طی طریق و سیر و سلوکش، مخلِص بل مخلَص باشد و عرفان را فقط برای رضای حضرت حق و وصول به او برگزیند، نه اینکه عرفان را صرفاً برای دانستن و ادعای دارندگی آن، دنبال نماید و این یعنی عرض شخصی و خودپرستی و شرک. ابنسینا گفته است: «من آثرالعرفان للعرفان فقد قال بالثانی.»
گفتنی است عرفان فنی است که برای غافلان و ظاهرگرایان و اهل جمود و خمود و رکود بسیار خندهدار و مسخرهآمیز است. در حالی که برای محصل و محقق، عبرت و وسیله عبور از نکبت به حکمت است و کسی که از شنیدن آن مشمئز میشود، خود را به نقص متهم نماید، شاید با عرفان، تناسب و سنخیتی نداشته باشد.
عین عبارت ابنسینا در این زمینه چنین است: «فان ما یشتمل علیه هذا الفن ضحکة للمغفَّل عبرة للمحصِّل، فمن سمعه فاشمأز عنه فلیتّهم نفسه لعلها لا تناسبه.»
ریشه اسلامی عرفان
آنچه مسلم است عرفان اسلامی سرمایه اصلی خود را از وحی و سنت گرفته است.
قرآن کریم و در باب توحید، هرگز خدا و خلقت را به مثل بِنا و بَنّا و سازنده خانه و خانه قیاس نمیکند. آن او را خالق ممکنات دانسته و در همان حال ذات مقدس او را در همه جا و با همه چیز معرفی میکند.«فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» و «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» و «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ» و «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»
آنها که حضرت حق را منفصل و مباین از عوالم ممکن میدانند چگونه نفوذ او را در آنها و ذیه الآیه بودن او و آیه بودن نظام مخلوقات را و سنخیت میان آن دو را توجیه و بیان میکنند و به چه نحو علم و سمیع و خبیر بودن و احاطه و سعه و عنایت او را به همه مخلوقات و مبدَعات اثبات مینماید؟ «وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» و «إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» و «إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» و «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» و «أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ» و «إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا» و...
در مورد سیر و سلوک و طی مراحل قرب حق تعالی تا آخرین منازل، کافی است که آیات مربوط به لقاءالله و رضوانالله و وحی و الهام و مکالمه ملائکه با غیر پیامبران، مثل حضرت مریم، مخصوصاً آیات معراج رسولاکرم(ص) مطالعه شود.
در قرآن، سخن از نفس اماره و لوامه و مطمئنه و علم اِفاضی و لدنّی آمده است که همه اینها محصول مجاهده «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» است.
در قرآن، از تزکیه نفس به عنوان یگانه راهِ موجب فلاح و رستگاری و در مقابل آن، بدبختی یاد شده است؛ «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکّیهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسّیهَا»
در قرآن درباره تسبیح و تحمید تمام ذرات ممکنات یاد شده است که مفهومش این است که اگر مردم تفقه خود را کامل کنند، آنها را درک میکنند.
علی(ع) در وصف سالک راه حق سبحانه میفرماید: «قد أحیی عقلَه و أمات نفسَه... و (حتی) برق له لامعٌ کثیرُ البرق فأبانَ له الطریقَ و سلَک به السَّبیلَ و تدافعتْه الابوابُ الی باب السلامة و دارالقامة... بما استعمل قلبَه و ارضی ربَّه».
آن حضرت در موقع تلاوت آیه «یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ» میفرماید: «انّالله سبحانه و تعالی جعَل الذکر جِلاءً للقلوب... و ما بَرِح لله، عزت آلاوُه، فیالبرهة بعدَ البرهة و فی ازمان الفترات، عبادٌ ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم... ».
اهل ذکر و هوشیاران کسانیاند که خداوند در افکار آنها نفوذ داشته و نجوی میکند و در عقول آنان وارد شده سخن میگوید.
اهمیت و انواع ذکر
یکی از مسائلی که در عرفان بسیار حائز اهمیت میباشد، مساله ذکر است. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»
در روزهای آخر عمر علامه طباطبائی، عدهای نزد او رفته و تقاضای نصیحت کردند که وی برای آنها همان آیه را تلاوت نمود. چند روز بعد به بیمارستان به ملاقات او رفتند. همسر وی گفت: وقتی حالی پیدا نمود، چند مرتبه گفت: توجه، توجه، توجه (مراقبه، مراقبه، مراقبه)
در خصوص آن آیه، امامصادق یک حدیث قدسی نقل میفرماید: «قالالله عزّوجلّ: من ذکرنی سرّاً ذکرتُه علانیةً». باز آن حضرت حدیث قدسی دیگری نقل میفرماید: «قالالله عزوجل یا ابنَ آدمَ اذکرنی فی مَلَاءٍ اذکرْک فی ملاءٍ خیرٍ من ملئک»؛ «ای فرزند آدم، مرا در میان مردم یادآوری کن تا تو را در میان گروهی بهتر از گروه تو، فرشتگان، یاد کنم» (این دو حدیث، صحیحالسند و ظاهرالدلاله است).
اماممحمد باقر میفرماید: «در توراتِ تحریف نشده، خداوند به حضرتموسی(ع) فرمود: «أنا جلیس من ذکرنی»، در نتیجه، در قیامت و روز رستاخیز، ذاکرین در ستر و پناه من خواهند بود.
قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا...» ؛ «آنهایی که گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت ورزیدند، ملائکه بر آنها نازل میشوند و میگویند: ترس و حزن و اندوه و غم نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که انبیا به شما وعده داده بودند، بشارت باد. ما در دنیا و آخرت، یاوران شما خواهیم بود.»
انسان، با یاد خدا و استقامت در آن، به آرامشی کامل رسیده، به لذت مادی و معنوی بی حد و حصر نایل میآید و از سلامتی و عافیت جسم و جان برخوردار و به آینده سعادتبخش اخروی امیدوار است و او از استرس و فشار و افسردگی و ضعف اعصاب و خوف و طمع و قبض، به گشایش و قناعت و بسط و انبساط میرسد.
او، بر نصر و نجات مؤمنین از جانب حضرت حق یقین کامل دارد؛ «وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» و «کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِینَ»
امامصادق(ع) میفرماید: «خدا هر چیزی که از بندگانش خواسته، مقید خواسته جز ذکر و یاد خدا»؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا».
صُمت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکر به دوام
ج ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
وجود دارند افرادی که دائمالذکرند. حتی در حمام و دستشویی و خواب و کما و احتضار مشغول ذکرند.
ذکر مراتب و درجاتی دارد: مرتبه اول ذکر لفظی و زبانی است، مثل ذکر صلوات و لا اله الاالله و لا حول و لا قوة الا بالله و لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین (ذکر یونسیه).
از حضرت یونس خطایی، که به دور از شان او بود، سر زد. لذا خدا او را محکوم به حبس ابد نمود ولی چون ذکر میگفت و خدا را تسبیح میکرد، نجات یافت و الا تا قیامت در دلِ ماهی میماند. «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ».
اگر فلسطینیهایی که در زندانهای اسرائیل گرفتار شدند، تسبیح خدا بگویند، شاید نجات یابند.
مرتبه دوم: ذکر قلبی است و این که قلب و دل انسان، به دنبال ذکر لسانی، ذکر بگوید تا کمکم به آنجا برسد که مثل امامزینالعابدین بشود که وقتی مؤذن در مجلس شام گفت: «اشهد أن لا اله الّا الله»، آن حضرت فرمود: پوست و گوشت و خونم هم میگویند: «اشهد ان لا اله الّا الله». وقتی جسم و بدن آن حضرت این چنین است، خدا میداند نفس و روح و قلب و فؤاد او در چه حالی است.»
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
نظرات کاربران
حتما مطالعه کنید 👌👌
خیلی عالی توصیه میکنم اوقات مطالعه بفرمایید متشکرم
کتاب عالی بود پیشنهاد میکنم جتما بخوانید خیلی جامع و کامل بود