دانلود و خرید کتاب شبی در سانفرانسیسکو عسل عرفانیان
تصویر جلد کتاب شبی در سانفرانسیسکو

کتاب شبی در سانفرانسیسکو

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شبی در سانفرانسیسکو

کتاب شبی در سانفرانسیسکو نوشتهٔ عسل عرفانیان در انتشارات متخصصان چاپ شده است. این نمایشنامه، روایت مرگ از عشق است و خط‌به‌خط آن دقایق پر از درد و رنج زندگی او بوده است؛ امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.

دربارهٔ کتاب شبی در سانفرانسیسکو

این نمایش با شرح دستگیری ماریا به جرم قتل آغاز می‌شود. ماریا که به نظر می‌آید عقلش را از دست داده است، هنگامی که پلیس‌ها پشت در منتظر ورود به خانه هستند تا او را دستگیر کنند، در آرامش برای خود پیتزا گرم می‌کند...

شخصیت‌های نمایشنامه به ترتیب ورود:

- واریا تسکی

- لوپاخین گایف

- پلیس پابلو

- بازپرس وینسکی

- سرباز لباس مامان دوز

- پرستار کالین

- قاضی

- پزشک نازنین

- زن

- وکیل

- پستچی

کتاب شبی در سانفرانسیسکو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به هنر نمایش پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب شبی در سانفرانسیسکو

همه‌چیز از آنجا شروع شد؛ شبی که تو را در آغوش کشیدم، کشتم و سپس با خونی که از سر تو جاری می‌شد نقاشی ما را کشیدم؛ آه ای خدای من، نمی‌دانستم آن‌قدر رنگ خون با بوم نقاشی من زیبا می‌شود؛ اشکی می‌ریزم، چون دیگر کف خانه مثل قبل تمیز نیست، سرت را از روی زمین بردار و فکری به حال کف خانه بکن.

(واریا شروع به صحبت با خودش می‌کند)

صدای آژیر می‌آید، حتماً آن همسایه‌های نادان صدای دعوا و تیر من را شنیده‌اند، آن‌ها نمی‌دانند ما چقدر تیر در خانه داریم که منتظریم در مغز تک‌تکشان فرو کنیم؛ هنوز کف خانه قرمز است و تو بلند نمی‌شوی، دیگر داری کفری‌ام می‌کنی؛ صدای آژیر پلیس هر دقیقه نزدیک‌تر می‌شود و من دنبال غذای آماده در فریزرِ خراب‌شده‌مان هستم که بخوریم و از گشنگی نمیریم.

(پلیس‌ها سر می‌رسند)

(در حالی که واریا در فریزر به سر می‌برد صدای زنگ در را می‌شنود)

زنگ در را می‌زنند، احتمالاً همان پلیس‌های نادان هستند که توانستند از خواب نازنینشان بزنند و به حرف همسایه‌های پوچ‌مغز ما که صدای تیر را شنیدند گوش کنند.

(پلیس شروع به زدن در می‌کند ولی جوابی دریافت نمی‌کند؛ شروع به حرف زدن از پشت در می‌کند)

پلیس نادان: خانم تسکی، در را باز کنید.

واریا: پیتزای پپرونی یخ زده‌ام داخل ماکروویو است و الآن با گشنگی نمی‌توانم در را باز کنم، می‌توانید پشت در سماق بمکید تا پیتزای من داغ شود.

پلیس: فکر کردید من دلقک سیرکم و شما هم بانوی عمارت که منتظر بمانم که غذای داخل ماکروویوتان داغ شود؟

واریا: البته که عمارت ما یخچال و فریزر ندارد، غذای یخ‌زده دارد، کف خانه‌اش خونی است، بانو خودش گشنه است، خدمتکارها هم معلوم نیست کجا هستند و تو هم البته که دلقک سیرک هستی.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲ صفحه

حجم

۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲ صفحه

قیمت:
۱۳,۰۰۰
تومان