دانلود و خرید کتاب روبی و دنیای تاریکی پروین ترکمان دره‌میانه
تصویر جلد کتاب روبی و دنیای تاریکی

کتاب روبی و دنیای تاریکی

معرفی کتاب روبی و دنیای تاریکی

کتاب روبی و دنیای تاریکی نوشتهٔ پروین ترکمان دره‌میانه است و انتشارات نسل روشن آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زندگی پرماجرای روبی و مادربزرگش است.

درباره کتاب روبی و دنیای تاریکی

کلاغ‌ها با سرعت وارد حیاط خانه شدند و بلندبلند قارقار می‌کردند، مانند جارچی‌های شهر که خبری مهم از دربار آورده باشند. پشت سرشان باد سرد پاییزی به حیاط حمله‌ور شد، برگ‌های بی‌حال خشک وزرد در هوهوی باد می‌چرخیدند، صنوبرها از ترس در هوا بال‌بال می‌زدند و کاج‌ها تمام دانه‌هایی را که باردار بودند سقط کردند، باد جیغ می‌زد.

پسربچه‌ای نحیف فارغ از تمام اتفاقات روی تاب نشسته بود و می‌خندید، باد زنجیرهای تاب را با شدت بیشتری تکان می‌داد و صندلی را با قدرت بیشتری در هوا هل می‌داد و کودک قهقهه سر می‌داد و فریاد می‌زد تندتر تندتر، باد صدای خنده‌هایش را می‌ربود.

باران سختی گرفت و ابرها با شدت بیشتری غرّش می‌کردند و بر پیکر زمین با شدت تازیانه می‌زدند، بر سر درخت‌ها فریاد می‌کشیدند.

روبی، در آشپزخانهٔ زیبا و قدیمی پشت یک میز چوبی که تازه جلایش داده بودند و با یک رومیزی بزرگ گلدوزی‌شده تزیین شده بود؛ نشسته بود و کیک دارچینی‌اش را با لذت می‌خورد. با همان حالت کودکانه‌اش برای مادربزرگ از دوستانش تعریف می‌کرد... .

کتاب روبی و دنیای تاریکی دربارهٔ روبی و مادربزرگش است که در جنگل زندگی می‌کنند و به این زندگی هم عادت کرده‌اند؛ اما اتفاقات جدیدی باعث می‌‌شود روال عادی زندگی‌شان تغییر کند.

خواندن کتاب روبی و دنیای تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای تمامی نوجوانانِ شیفتهٔ کتاب‌های پرماجرا مناسب و خواندنی است.

بخشی از کتاب روبی و دنیای تاریکی

روبی که از وحشت روی خاک مرطوب خودش را رها کرد و چشمانش را بست و آرام‌آرام قطرات اشک از گوشهٔ چشمش شروع به چکیدن کردند. شوآنا که از وحشت می‌لرزید، چندتا از پرهایش را کنده بود و در میان نوکش پری را می‌جوید. هیچ‌کس حال خوشی نداشت، آتش گرفتن کتابخانه‌ای به آن بزرگی به معنای مرگ علم بود که جایگزینش سیاهی و خرافات می‌شد. به هر حال هیچ‌کس حال نداشت دیگری را دلداری دهد، یعنی دلداری دادن یک جورایی مضحک بود. حالا که همه چی به ورطهٔ نابودی رسیده و تمام جهانیان همدیگر را رها کردند همهٔ موجودات ناامید شده‌اند، روبی هم از این قاعده مستثنی نبود. در جنگل کودیکا بوی خون تک‌شاخ‌ها در هوا پیچیده و طلطل‌ها دیگر به هیچ‌کس رحم نمی‌کردند و آزادانه گوشت تن هر جنبنده‌ای را به دندان می‌کشیدند. هیچ‌کس یادش نمی‌آمد آخرین بار چه زمانی خورشید طلوع کرده، ارواح آزادانه می‌چرخیدند و هر موجودی که جان داشت و روحی درونش زنده بود را اغوا می‌کردند. با وعده‌هایی پوچ برای نان سیاه، یادتان هست دیگر خوردن نان سیاه چه چیزهایی را با خود به همراه داشت؟

ژسپین گویا کمرش شکسته باشد دستش را به درختی خزه‌زده و خیس تکیه داد. و چشمانش دیگر روشنایی نداشت. آه می‌کشید، آهی پر از درد و غم همراه با گرده‌ای خاکستری رنگ.

کم‌کم صدایی به گوش رسید، صدایی ترسناک که خبر از اتفاقی شوم‌تر را می‌داد. متصدی کتابخانه که تا این لحظه در سکوت روی زمین نشسته بود، از جا جستی زد به سمت پیرزن و روبی رفت بلند... بلند شید دارن میان باید فرار کنیم هییی روبی تکون بخور.

اما روبی گویا خشک شده بود، مادربزرگ سعی کرد روبی را تکان دهد اما روبی مانند تکه سنگی به خاک چسبیده بود. مادربزرگ به متصدی نگاه کرد و گفت: چی شده؟

متصدی که صورتش از وحشت کبود شده بود گفت: خاک، خاک، یکی از اون‌ها درون خاک روبی رو بغل کرده باید آزادش کنیم قبل از اینکه شروع به خوردن گوشت بچه بکنه پیرزن به شوآنا نگاه کرد. شوآنا که به پشت روی خاک افتاده بود، پرهایش کم‌کم رنگشان را ازدست می‌دادند و نشان می‌داد که حال روبی اصلا خوب نیست.

مادربزرگ با وحشت به روبی نگاه می‌کرد که متصدی صداش زد: ژسپین به خودت بیا پیرزن با دستانش شروع به چنگ زدن خاک کرد، خاک خیس و مرطوب پر از ریشه‌های نازک و سفید رنگ درختان زیر و رو می‌شد به وسیله انگشتان خشک و کشیدهٔ مادربزرگ، آنقدر به کندن و زیر و رو کردن خاک ادامه داد تا بالاخره ریشه‌های کلفت و سرخ رنگی که روبی را محکم گرفته بودند، دیده شدند. اما حالا باید آن‌ها را توسط جادو از بدن روبی جدا می‌کرد. ریشه‌های سرخ‌رنگ مانند پمپ خون روبی را هر لحظه مک می‌زدند و شوآنا بی‌حال‌تر و رنگ‌پریده‌تر می‌شد که این اصلا نشانهٔ خوبی نبود.




کاربر ۴۶۰۴۰۴۸
۱۴۰۱/۰۳/۱۵

عالیی

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۱۱۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
تومان