دانلود و خرید کتاب من او را کشته ام؟ اکرم آقابابایی
تصویر جلد کتاب من او را کشته ام؟

کتاب من او را کشته ام؟

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من او را کشته ام؟

کتاب من او را کشته ام؟ نوشته کرم آقابابایی است. این کتاب را انتشارات متخصصان منتشر کرده است. 

درباره کتاب من او را کشته ام؟

در این داستان با فرحناز همراه می‌شویم، با او شادی‌هایش همراه می‌شویم تا به آرزویش برسد، حس ناب عشق را در کنارش می‌چشیم، از ناراحتیش غمگین می‌شویم و سرانجام در جوارش طعم تلخ چوبه‌دار را با همه وجود لمس می‌کنیم.

فرحناز که همه زندگیش به خاطر عشق و اعتماد بی‌جا و شاید کمی خودبرتربینی تباه شد، و حالا در آخرین روز زندگیش می‌خواهد قدر ساده‌ترین جهان را درک کند. اما سرنوشت مسیر دیگری برای او رقم زده است. 

خواندن کتاب من او را کشته ام؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب من او را کشته ام؟

در وسط اتاق نیمه‌تاریک و نمور انتهای بند با آن بوی نم و نایی که دیگر جزئی از وجودش شده، چُمباتمه زده بود و مانند شکارچی که منتظر نزدیک شدن شکار به دامش باشد، بدون حرکت به دیوار روبه‌روی در خیره شده بود، چنان بی‌حرکت و خیره به پشت تخت‌ها که گویی همه روزهای خوش زندگیش در انتهای آن نگاه به تصویر در آمده، اگر غریبه‌ای از روشنایی بیرون وارد تاریکی آنجا می‌شد و چشمش نمی‌دید، به نظرش می‌رسید، او فکری شده و یا در همین حالت خوابیده است؛‌ اما کسی چه می‌داند که او این روزها سخت به دنبال ارتباط با روح پارسا است تا از پسرش بخواهد او را ببخشد. هرچه هست در بین آن نقاشی‌های کوبیسم و رئالیسم دیوار روبه‌روست که اگر کسی مزاحمش نشود ساعت‌ها می‌تواند در آن‌ها غور کند و صدها کلمه و جمله گفته نشده از آن‌ها بیرون بکشد. همان‌ها که هیچ‌کس جز خود نقاش نمی‌تواند از آن‌ها چیزی سر در بیاورد، اما مریم از لابه‌لای آن‌ها گمشده‌اش را پیدا کرده و از راز و رمز آن‌ها چیزی سر درآورده که این‌گونه نگاهشان می‌کند و گاهی با حرکت لب‌هایش با آن‌ها سخن می‌گوید.

صورتک‌های وحشتناک، سرهای بی‌تن و بدن‌های نافرم بدون سر، دست‌ها و پاهایی که شباهتی به دست و پای انسان ندارند و با ناشیگری تمام و برخی از ساییده شدن جسمی سخت روی گچ‌های خاکستری رنگ دیوارها و برخی با اثرات دود و سیاهی به‌جا مانده، در نگاه اول وحشتی در دل ایجاد می‌کند اما کمی که می‌گذرد نه‌تنها به آن لب‌ها و چشم‌های کج‌وکوله‌شان عادت می‌کنی بلکه انگار هرکدام پیامی از گذشته‌ها یا رمزی از دنیای نامرئی دارند، از آن‌هایی که به حق یا به ناحق در این چهاردیواری‌ها روزهای ناامیدیشان را به شب و شب‌های وحشتناک را به صبح رسانده‌اند، به امید آزادی. شاید هم ته‌تهِ دلشان کور سویی از بخشش روشن بوده و دلگرم به لطف و موهبت خدایی بوده‌اند که کمتر می‌شناختند. به نظر می‌رسد غیر از انسان‌های این بند و سلول موجودات نامرئی دیگری هم بین آن‌ها زندگی می‌کنند. تقریباً همه زندانیان از گذشته تابه‌حال به وجود آن‌ها اذعان داشته و هرکدام داستان‌هایی از جن‌های خانم و آقایی که بین آن‌ها رفت‌وآمد می‌کنند، بیان کرده‌اند.

دست از نگاه کردن می‌شوید و در لاک خود فرو می‌رود در ظاهر آرام و خاموش است، اما کسی نمی‌داند که در درونش غوغایی برپاست، از این حالش خوشش نمی‌آید، شاید هم متنفر باشد، دائم درگیر است و دارد با خودش به این نتیجه می‌رسد که باید دیر یا زود به همه‌چیز اعتراف کند و از بازپرس بخواهد تا او هم از قاضی بخواهد که هر چه زودتر حکم اعدامش را صادر کند، بلکه از این بلاتکلیفی در بیاید، دیگر خسته شده تا به کی در این سیاه‌چال تنگ و تاریک با این لات‌ها و قاتل‌ها سر کند؟ او که قاتل نبود! بود؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

حجم

۱۷۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان