دانلود رایگان کتاب سایه های موازی من آیدا عبداللهی
تصویر جلد کتاب سایه های موازی من

کتاب سایه های موازی من

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۳۰۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سایه های موازی من

کتاب الکترونیکی «سایه های موازی من» نوشتهٔ آیدا عبداللهی در انتشارات کتابداران چاپ شده است. سایه های موازی من روایتی است پر‌ماجرا از پیچ‌و‌خم‌های جهان بی‌پایان بر سر راه قوی‌ترین دختر روزگار از جنس باران... 

درباره کتاب سایه های موازی من

این رمان جذاب و پرکشش در ۲۶ فصل نوشته شده است. داستان با سردردهای باران شروع می‌شود. باران فرزند بیولوژیک پدر و مادرش نیست و حالا در ۱۷ سالگی مشکوک به ام‌اس است...

کتاب سایه های موازی من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب سایه های موازی من

فصل اول: آغوش ناتمام

خاطرات لحظاتی هستند که فقط از ذهن پرتلاطم ما عبور می‌کنند گاهی اوقات می‌خندم به روزهایی که گریه می کردم و گریه می کنم به روزهایی که می‌خندیدم.

در حال نوشتن نوشته های دیروز بودم که دخترم از من خواست مثل هر شب برایش قصه تعریف کنم ولی من امشب تصمیم داشتم که داستانی متفاوت برایش تعریف کنم داستانی از جنس واقعیت.

در روزی از روزهای سرد زمستانی دختری به نام باران چشم به جهان گشود. دختری که برای پدر و مادرش تمام دارایی شان بود دختری که مادر او را شب ها و صبح ها در بستر بیماری نگه داشته بود تا دختر چشم باز کند.

خانواده باران سال ها بچه دار نمی‌شدن آنها حتی در سال آخر قصد داشتن بچه از پرورشگاه قبول کنند اما با کمال ناباوری خداوند چند ماه بعد به آنها دختری زیبا از جنس مهربانی و روح خدا داد باران قصهٔ ما سالم بود و هیچ مشکلی نداشت.

حدودا ۶ ماه از تولد باران میگذرد و پدر و مادر باران عازم سفر به تهران هستند اما یک لحظه غفلت پدر باعث یک عمر تنهایی باران کوچک قصه ما شد و به یک باره ساحل آرامش باران به طوفانی ناتمام تبدیل شد.

باران تنها و بی پناه ما شش سال در کنار عمو خود بزرگ شد او از کل دنیا همین یک عمو و یک مادربزرگ پیر را داشت اما دیگر عمو ی او هم توانایی نگهداری او را نداشت زن عموی باران از ابتدا با بزرگ کردن باران مشکل داشت و بالاخره به خواسته خود رسید و توانست عموی باران را راضی کند تا او را به پرورشگاه بسپارد.

پس باران کوچک با غم از دست دادن تمام عزیزانش به بهزیستی تهران منتقل شد.، اما باران خیلی در بهزیستی نماند یکی از روزها مانند تمام روزهای تکراری بهزیستی خانواده‌ای برای انتخاب بچه به سمت اتاق دخترها رفتند و انگاردر اولین نگاه شیفته زیبایی و معصومیت باران شدند به گفته اون خانم باران آنها را یاد دخترشان که چند سال است از دست داده بودن می‌انداخت.

مهربانی آن خانم به قدری زیاد بود که باران را عجیب وابسته کرده بود و هر روز از پرستار ها سراغ او رامی‌گرفت مادرجدید باران گویا خیلی در دل دختر کوچک جا باز کرده بود سرانجام پس از چندین ماه نامه نگاری و رفت و آمد آن خانواده توانستند سرپرستی باران را بر عهده بگیرند. خانواده جدید باران بسیار ثروتمند و مهربان بودند آنها به باران جوری محبت می‌کردند که دیگر باران شش سال سختی که در ابتدای کودکی اش کشیده بود را فراموش کرده بود باران هر روز بزرگ و بزرگ تر شد خوشبخت تر از هر روز اما انگار این حال خوب باران موقتی بود انگار درد دیگری قرار بود دامان باران را بگیرد.»

ستاره شرقی
۱۴۰۱/۰۲/۲۳

من که واقعا لذت بردم اگر کسی از رمان های روزمرگی و داستان هیجانی خوشش میاد اگه این کتاب رو بخونه مطمعنم خوشش میاد بعضی از قسمتاش عاشقانه بود ، درام ، جنایی و پلیسی ، طنز همه جور ژانر

- بیشتر
mojgan
۱۴۰۱/۰۳/۰۵

سلام، بنظر من بخاطر اینکه داستان طولانی بشه و صفحات کتاب بیشتر، بیشتر صفحات بجای رمان مثل کتاب روانشناسی میشد.

کاربر ۴۰۲۵۴۵۳
۱۴۰۱/۰۲/۰۳

اصل داستان چیز جالبی بوده ولی متاسفانه نگارش و زمانبندی و استفاده از فعل و ضمیر خیییییلی در سطح پایینی قرار داره

نگاه
۱۴۰۰/۱۲/۱۷

دوست داشتم کتاب رو. از این که این قدر باران محکم و قوی بود خیلی خوشم اومد.

Dina
۱۴۰۰/۱۲/۲۰

خیلی داستان خوبی بود👏ممنون از نویسنده

کاربر ۴۲۴۱۳۲۸
۱۴۰۰/۱۲/۲۱

ببخشید یه سوال این کتاب کامل هست که ما میخونیم یا خلاصه کتاب هست .؟

fatima rezaei
۱۴۰۱/۰۴/۱۷

راستش این کتاب از اون کتاب ها بود که از همون اولش منو جذب خودش کرد. این کتاب به من یاد داد که همیشه قوی باشم. تو سخت ترین شرایط زندگیم باز هم قوی باشم و کم نیارم. الکی به

- بیشتر
آزاده
۱۴۰۱/۱۱/۰۳

از این همه تعریف تعجب کردم خودم فقط،چند صفحه اول رو تونستم بخونم جملات بعضی کتابی بعضی محاوره ای مثلا به خونمون بروم داستان یه جا از زبان سوم شخص روایت میشه یه دفعه میپره از زبان باران اصلا معلوم

- بیشتر
پریا
۱۴۰۰/۱۲/۱۵

عالی بود من جاهایی که باران گریه کرد ۱کیلو اشک ریختم این شخصیت برام خیلی قابل درک بود مثل کارکتر دارکو تو هری پاتر

ETC
۱۴۰۱/۰۴/۱۵

این کتاب خیلی داستان و سری مشخص داشت وبعضی شخصیت ها جذابیتی نداشتن و یکنواخت بود حس داستان پدر و مادر ناتنی دختر زیاد بی تفاوت جلوه داده شدن و دختر تنها خیلی سوپر استار که خودش را تنهایی همه سال

- بیشتر
پایان همه چیز خوب است. اگر چیزی بد شد قطعا پایانش نیست.
ستاره شرقی
خداوند چند ماه بعد به آنها دختری زیبا از جنس مهربانی و روح خدا داد
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
من یاد گرفته بودم دلتنگی هیچ وقت دلیل خوبی برای بازگشت نیست.
~Y~
نمی‌دانم چرا همیشه از آدمایی ضربه میخورم که اصلا فکرش را هم نمی کردم؛ پدرم، مادرم، گیتی، آرمان و دوستانم.
badkarma:)
هیچ کدوم از ما خدا نیستیم پس نه حق قضاوت داریم نه حق نابود کردن شخصیت یک آدم.
ستاره شرقی
اصل ماجرا دقیقا همین است، گاهی اوقات انسان ها به تنهایی فردی بسیار سالم و خوب هستند اما ما باید تشخیص دهیم آیا آن فرد در کنار ما هم می‌تواند همینقدر خوب بماند؟
🧚🏽‍♀eℓɦaო.ŋ
آدم ها میروند تغییر می‌کنند و یک جوری فراموشت می‌کنند که انگار از اول هم وجود نداشتی.
کاربر ۵۱۸۸۴۵۸
باید خودت را بخششی به خاطر همهٔ روزایی که به خودت ظلم کردی. چون تو آدم مهم زندگیت هستی. قرار نیست جواب همه را بدهی، قرار نیست همه را خوشحال کنی، قرار نیست همه را از خودت راضی نگه داری
kimia
از یک جا به بعد وقتی حالت بد است و زندگی بهت فشار آورده است وقتی جهان زیر مشت های خودش نابودت می‌کنند دیگر گریه نمی‌کنی، از یک جا به بعد دیگر خودزنی نمی‌کنی. دیگر هفته ها افسرده نمیشوی فقط یک لبخند میزنی و ازش رد میشوی.
nu_amin_mi
هیچ کدوم از ما خدا نیستیم پس نه حق قضاوت داریم نه حق نابود
Mobina 🌌
دنیا است؛ وگرنه مردن که آسان است هر کسی در لحظه می‌تواند بمیرد چیزی که سخت است زندگی کردن است.
Mobina 🌌
وقتی داری در اوج ناامیدی غلت می‌زنی، قوی بودن سخت ترین اتفاق دنیا است؛ وگرنه مردن که آسان است هر کسی در لحظه می‌تواند بمیرد چیزی که سخت است زندگی کردن است. زندگی در شرایطی که هیچ چیز سرجایش نیست و هیچ پشتوانه‌ای نداری؛
N
از لیست اشتباهاتش یک جعبه سیاه درست کرد تا جلوگیری کند از تکرار آن اشتباهات.
Tara
آدم ها میروند تغییر می‌کنند و یک جوری فراموشت می‌کنند که انگار از اول هم وجود نداشتی.
......
هیچ کس به ناراحتی من توجهی نکرد، هیچ کس به گریه های من توجه نکرد، هیچ کس به روزهای وحشتناکی که من گذراندم
Mobina 🌌
قرار نیست جواب همه را بدهی، قرار نیست همه را خوشحال کنی، قرار نیست همه را از خودت راضی نگه داری؛ تو قرار است خودت را خوشحال و راضی کنی تو قرار است با خودت حال کنی. میدانی چیست؟
breit und müde:)
امان از روزی که یک آدم از درون بمیرد دیگه از اینجا به بعد از آدم ها هیچ کاری برنمی‌آید تا زمانی که خود آن آدم نخواهد که خوب بشود تا زمانی که به درون خودش برود و واقعیت خودش را ببیند.
kimia
نمی‌دانم چرا همیشه از آدمایی ضربه میخورم که اصلا فکرش را هم نمی کردم
ستاره شرقی
بهش گفتم من آدم هستم، کتاب نیستم که روی یک صفحه برگه بذاری بعد آن برگه را خط خطی کنی چایی بریزی پاره اش کنی ولی همچنان همینطور روی همان صفحه باقی بماند و تو برگردی و ادامه بدهی به خواندنش، آدم ها میروند تغییر می‌کنند و یک جوری فراموشت می‌کنند که انگار از اول هم وجود نداشتی.
N
گاهی اوقات می‌خندم به روزهایی که گریه می کردم و گریه می کنم به روزهایی که می‌خندیدم.
N.F

حجم

۱۸۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

حجم

۱۸۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

قیمت:
رایگان