کتاب آفرینش خود
معرفی کتاب آفرینش خود
کتاب آفرینش خود نوشتهٔ تانیسارو بیکو و ترجمهٔ مرتضی کشمیری است و نشر ترنگ آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب آفرینش خود
کتاب آفرینش خود مجموعهای از هشت سخنرانی است که در یک دورۀ خلوتنشینی ده روزه انجام شده است. سخنران که خود در سنت بودایی تایلندی آموزش دیده است، به آموزۀ «ناخود» یا «آناتا» در تعالیم بودایی پرداخته است. خبرگی او در شرح و بسط این آموزه، کتابی با چالشهایی شیرین برای تأمل و تفکر و گاهی رها کردن و غرق شدن در نادانستگی پدید آورده است.
آموزشهای بودا دربارۀ آناتا، یا ناخود، برای اغلب غربیها رازآلود است. وقتی که عبارت «ناخود» را میشنویم، گمان میکنیم بودا به پرسشی پاسخ میدهد که ریشه در فرهنگ ما دارد، اینکه خود یا روح وجود دارد یا نه؟ و پاسخی که انحرافی و گیجکننده است. گاهی به نظر میرسد که پاسخ منفی است، اما بودا به یک «نه»ی واقعی ملزم نیست – اگر خودی وجود نداشته باشد، چگونه میتوان دوباره متولد شد؟ گاهی به نظر میرسد که در پاسخ منفی او یک «بله» ضمنی پنهان است، اما چرا استخراج این «بله» اینقدر دشوار است؟ اگر قرار باشد تنها یک نکته از تمام این گفتوگوها در خاطرتان بماند، به یاد داشته باشید که بودا، در آموزش دربارۀ ناخود، به پرسش وجود یا عدم وجود «خود» پاسخی نمیدهد. این پرسش عملاً کنار گذاشته شده است.
برای درک چرایی آن، باید به رویکرد بودا به آموزش به طور عام و رویکردش به سؤالات به طور خاص نگاهی بیندازیم. میگویند هنگامی که بودا همراه گروهی از راهبها از جنگلی میگذشت، مشتی برگ از روی زمین برداشت و گفت آموزههای او مانند همین برگها هستند. برگها در جنگل، همانند خِردی هستند که در بیداریاش به آن دست یافته است. برگهایی که در دست اوست تنها دو موضوع را پوشش میدهد: ریشه رنج چیست و چگونه میتوان به آن پایان داد.
خواندن کتاب آفرینش خود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای کسانی که میخواهند دربارهٔ تعلیمات بودا بیشتر بدانند مناسب است.
بخشی از درباره کتاب آفرینش خود
مایلم امشب بیشتر دربارۀ این صحبت کنم که چرا بودا از درگیر شدن در مسائلی مانند اینکه آیا «خود» وجود دارد یا نه، امتناع کرد و با جزئیات بیشتری به دو نکتهای که دیشب به آنها اشاره کردم بپردازیم.
نکتۀ نخست این است که آموزههای بودا راهبردی و برای رسیدن به هدف خاصی هستند: رهایی کامل ذهن شنوندههایش و نکتۀ دوم اینکه به عنوان بخشی از راهبردی بزرگتر، بودا برای کنار گذاشتن سؤالات مربوط به وجود داشتن یا نداشتن «خود»، دلایلی راهبردی دارد.
بخشی از راهبرد آموزشی او این بود که سؤالات را بر این اساس که چگونه میتوانند بهترین رویکرد برای پایان دادن به رنج و استرس باشند، به چهار بخش تقسیم میکرد. بخش اول شامل آنهایی است که پاسخ قاطع میخواهند: یک «بله» یا «خیر»، «این» یا «آن» مستقیم، بدون هیچ استثنایی. بخش دوم سؤالاتی را دربرمیگیرد که پاسخ تحلیلی میطلبند، که بودا قبل از پاسخ دادن به این سؤالات آنها را مجدداً تحلیل میکرد. بخش سوم سؤالاتی است که نیازمند پرسش متقابل هستند. به عبارت دیگر، سؤال پرسشگر را با سؤال دیگری پاسخ میداد. و بخش چهارم، سؤالاتی هستند که به عنوان سؤالات بیفایده یا حتی آسیبزننده به هدف پایان دادن به رنج، کنار گذاشته میشوند. و همان طور که گفتم، سؤالِ «آیا «خود» وجود دارد؟ آیا «خود» وجود ندارد؟» یکی از سؤالات دستۀ آخر است.
وی در حکایت زیر دلیل آن را توضیح داده است: «یک بار واچاگوتای سرگردان به نزد بودا رفت و به محض ورود، فروتنانه به او سلام و احترام کرد. بعد از رد و بدل شدن احوالپرسی دوستانه، به کناری نشست. آنگاه از بودا پرسید «استاد گوتاما، آیا «خود» وجود دارد؟» وقتی بودا به سؤالش پاسخ نداد پرسید. «آیا «خود» وجود ندارد؟» این بار هم بودا ساکت بود. آنگاه واچاگوتای سرگردان برخاست و رفت.
حجم
۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه