دانلود و خرید کتاب خدا لعنت کند سیاوش را محمد لله‌گانی دزکی
تصویر جلد کتاب خدا لعنت کند سیاوش را

کتاب خدا لعنت کند سیاوش را

معرفی کتاب خدا لعنت کند سیاوش را

کتاب خدا لعنت کند سیاوش را نوشتۀ محمد لله‌گانی دزکی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. محمد لله‌گانی در مجموعه داستان کوتاه خود با عنوان «خدا لعنت کند سیاوش را» نگاهی تازه و متفاوت به طرح مفاهیم در داستان کوتاه داشته است. او در قالب استفاده از عناصر بومی دست به خلق شخصیت‌ها، موقعیت‌ها و حتی دیالوگ و جهان‌بینی تازه‌ای برای روایت می‌زند و با خلق داستان در این فضا سعی دارد نوعی تازه از بیان داستانی را برای مخاطبانش به ارمغان بیاورد.

درباره کتاب خدا لعنت کند سیاوش را

داستان کوتاه در میان علاقه‌مندان به کتاب و مطالعه در ایران گونه ادبی قابل تأملی است و با دیده احترام و به چشم یک متن قابل‌توجه به آن نگاه می‌شود. بسیاری از داستان‌خوان‌های ایرانی چه حرفه‌ای‌ها و چه آماتورها خاطره دلنشینی از خوانش داستان‌های کوتاه در ذهن خود دارند و بخش مهمی از شیرین‌ترین و مهم‌ترین لحظات مطالعه خود را با این ژانر سپری کرده‌اند.

این روزها این‌گونه ادبی در ایران به‌نوعی در حال بازگشت به دوران گذشته خود است. دورانی که در آن داستان کوتاه نه مجالی برای عرضه توان تکنیکی نویسنده در خلق یک روایت که بستری برای بیان دغدغه‌های فردی و اجتماعی نویسنده است. از این منظر بسیاری از داستان‌های کوتاه منتشر شده در کشور، این روزها به شکلی نوشته و منتشر می‌شوند که به‌دوراز هر نوع حساسیت و دغدغه تکنیکی و فرمی، گره‌گشای یک مسئله اجتماعی و یا فرهنگی باشد و از همین زاویه دید است که نویسنده موفق داستان کوتاه این روزها باید یا صاحب دیده ظریف و نکته‌سنجی برای کشف زیروبم‌های جامعه زیستی خود باشد و یا از چنان تجربه زیستی وسیعی برخوردار است که می‌تواند دغدغه‌هایی فراتر از روزمرگی برای روایت داشته باشد. سال‌ها پیش‌ازاین داوود غفارزادگان از نویسندگان کوتاه‌نویس موفق دهه هفتاد توانست تلفیقی از این دو اتفاق را در جریان داستان کوتاه نویسی در ادبیات ایران از خود به ثمر برساند و آثار را خلق کند که هنوز نیز قابل رجوع و تامل هستند.

خواندن کتاب خدا لعنت کند سیاوش را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به مجموعه داستان‌های کوتاه مناسب است.

بخش‌هایی از کتاب خدا لعنت کند سیاوش را

(حکایت دو مرد و یک طالبی)

انتهای جاده پیچ می‌خورد پشت کوه و احتمالاً می‌رسید به پیچ دیگری. نمی‌دانست تا آخر راه باید چند کوه دیگر را بپیچد. موتور قار می‌زد و عقربۀ خراب کیلومتر می‌چرخید دور خود.

کچل دنده‌ای اضافه کرد، دستۀ گاز را بیشتر چرخاند و گفت: «حواست که به طالبی هست؟»

کور دست به زبری پوست طالبی کشید و جواب داد: «خیالت راحت، گذاشتم لای پام.»

فکر هر جفتشان پیش وُدود بود و عطار. کور با خنده گفت: «کاش اول چشم من را درست کنه قبل از مو درآوردن ببینم کله‌ت را.»

کچل خندید و دست کشید به لختی سرش. دلشان شاد بود؛ دیگر کور و کچل نبودند. کافی بود پهلوان ودود را پیدا کنند، طالبی را بگذارند جلویش و تمام.

شنیده بودند تو کل ولایت اگر کسی بتواند برای سر و چشمشان کاری کند عطار است. اما عطار هم نتوانست، بین گل و گیاه‌هایش گشت، نگاهی به کتاب‌ها انداخت و گفت مشکل‌گشای شما پهلوان ودود است. طالبی را دستشان داد و راهیشان کرد.

کور پرسید:

- یعنی می‌خواد با طالبی چه کارمان کنه؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۸۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۰,۸۰۰
۷۰%
تومان