کتاب دوران طلایی دل شکستگی
معرفی کتاب دوران طلایی دل شکستگی
کتاب دوران طلایی دل شکستگی مجموعه داستانهایی از نویسندگان مشهور جهان است که با ترجمه لیدا طرزی در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.
درباره کتاب دوران طلایی دل شکستگی
نویسندگان مجموعهٔ حاضر سراسر این کُرهٔ خاکی زندگی میکنند. قصههایشان در لندن، برزیل و نیویورک میگذرد. در داستان دوران طلایی دلشکستگی نوشتهٔ مایکل پارکر، راوی دَوَندهای است که از شوربختی سنگدل خود مُهلت میطلبد. داستان فانتزی یازده انگشتیها اثر بن فانتین، داستان قطعه موسیقیِ نادرهای است که تنها پیانیستی با یازده انگشت میتواند آن را بنوازد. راویِ داستان پناهجو در لندن اثر روت پراور جابوالا، در یک مرکز شبانهروزی در لندن بزرگ میشود، مرکزی پُر از مهاجران اروپایی با گذشتهای خاص، کشوریِ خاصـ حتی قارهای متفاوت. در تَردستی نوشتهٔ تِسا هادلی، نوجوان زُمُختی به نام جینا که از وجود خودش و پیشینهاش احساس شرم میکند، از خانهٔ نویسندهٔ محبوبش که حالا به موزهٔ تبدیل شده، بازدید میکند. در داستان چارلز دی آمبروزیو با عنوان هزاران هزار تن از ما، ایگناتیوس، کودک گوشهگیری است که مادرش مُرده، پدرش مجنون است و در یتیمخانهٔ کاتولیکها زندگی میکند. زیبایی خیرهکنندهٔ کارولینای شمالی در قزلآلای خالدار اثر ران رَش، حواس خواننده را از اهمالهای لَنی و جامعهٔ روستاییاش منحرف میکند. لَنی، قهرمان جوان و دلزدهٔ داستان، از جایی دور از دسترس ماریجوانا میدُزدد. راوی داستانِ زن غرق شده نوشتهٔ فرانسس دِ پونتس، پی بلز به اتاق میدود و هیجانزده میگوید آب جسد زن غرق شده را به ساحل آورده است.
خواندن کتاب دوران طلایی دل شکستگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دوران طلایی دل شکستگی
بعد از رفتن او، کنار آن جادهها صدها مایل دویدم. آنجا که مهاجران مکزیکی دست از کار میکشیدند تا برایم خیار بیاورند وقتی درگرمای کُشنده بعدازظهر از کنارشان میگذشتم. بعد بیمارستان، آنجا که به من دارویی دادند که مثل یک قرصِ نانم کرد. پزشک خارجیِ سرخوش از من پرسید چه سالی است و من کنایهآمیز گفتمـ منظورم این است که آن قدر صورتم را به صورتش نزدیک کردم که جای جوشهایش به دهانههای آتشفشانهای سطح ماه بَدَل شدندـ بیشتر سرمایه ملّی ما تباه میشود چون او در پی نیاز است، نیاز، نیاز، نیازـ همیشه در این کلمه گرفتار میشوم. به دکتر گفتم. نیازهای او هاگ میپراکَنَد، مثل سیاهزخم. آیا این طعنهای است که در جان هر کس مینشیند جُز همراهی که میداند تو آنجایی برای رفتارهای غیرمنطقی، ولی وقتی حرف جنونآمیزی میزنیـ که در آن شرایط بنظر من خیلی هم باب استـ قرص نان بیشتری به شکمت میبندند گرچه اعتراف میکنم که لیوان کاغذی محتوی قرصم را خوردم. اعتراف میکنم هر کاری میکردم تا به آن زمین مسطح از رفتن او برنگردم.
یک سال و نیم بود که او رفته بود و من کلامی نشنیده بودم. میدانستم کجا رفته و با که، ولی نشانی خیابان را نداشتم و نام فامیل مرد را. فقط یک کلانشهر و یک «ریک» که در کنفرانسی با آو آشنا شده بود. کار، کار، کار: چه متنفرم از جستجو در آگهی نیازمندیهایی که ما را به این شهر آورد.
«به همان اندازه باید از آن کنفرانس متنفر باشی که آنها را به هم رساند.» این را خواهرم گفت وقتی شِکوه کردم که چرا به فرن کمک کردم آن کار را پیدا کند. این مربوط به زمانی بود که هنوز آن قدر احمق بودم که با اعضای خانواده یا جهان پیرامون درددل کنم. بعدها، یکیک آنها از من روبرگرداندند. با چه پیشنهادها، از طب سوزنی گرفته تا تختهبند کردنم در بیمارستان. مردم با جماعت دلشکسته همدردی نمیکنند چون بزرگترین چیزی است که از آن میترسند.
حجم
۱۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه