کتاب دردسرهای نابغه قلابی؛ جلد دوم

کتاب اردوگاه نوابغ جلد دوم از مجموعه دردسرهای نابغه قلابی نوشته کریس گرابنستاین و ترجمه زهرا توفیقی است. مجموعه دردسرهای نابغه قلابی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب دردسرهای نابغه قلابی؛ جلد دوم

جیک در این کتاب جدید به یک اردو دعوت می‌شود. اما نه هر اردویی،‌ این اردو مخصوص نوابغ است و اسپانسر آن زِین زینکل افسانه‌ای، مدیر نابغه‌ی شرکت زینکل است. در این اردو آن بازی‌های معمولی اردوهای معمولی هم انجام نمی‌شود. خبری از طناب‌کشی نیست. به‌جای آن تمرینات ذهنی و بازی‌و‌ریاضی‌های چالشی انجام می‌‌دهند. روز اول همه‌چیز خیلی سرگرم‌کننده و جالب است اما بعد از آن همان‌قدر که به نظر می‌رسد خوب پیش نمی‌رود. جیک متوجه می‌شود که اتفاقات عجیبی می‌افتد؛ همه به طرز عجیبی به گوشی‌های موبایلشان چسبیده‌اند و به نظر می‌رسد که نمی‌توانند از موبایل‌هایشان دل بکنند، چیز دیگری هم در آن اردو به‌وفور هست که همه درگیرش هستند و نمی‌توانند از آن دل بکنند؛ مارشمالوهای شکلاتی که به طرز عجیبی برای جیک و دوستانش مشکوک هستند.

خواندن کتاب دردسرهای نابغه قلابی؛ جلد دوم  را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب مناسب گروه سنی دبستان است.

درباره کریس گرابنستاین

کریس گرابنستاین نویسندهٔ کتاب شمارهٔ یک، یکی از پرفروش‌های نیویورک تایمز، کتابخانهٔ آقای لمونچلو -که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت-، مجموعه‌های به سرزمین عجایب خوش آمدید، جزیرهٔ دکتر لیبریس و بدرخش! (با همکاری جِی. جِی گرابنستاین) و بسیاری از کتاب‌های دیگر است.

به‌علاوهٔ کتاب‌های بسیار جذابی که با همکاری جیمز پترسون منتشر کرده است: از جمله گربه در برابر سگ و مجموعه‌های مکس انیشتین و شکارچیان گنج.

کریس عاشق آب‌نبات‌ژله‌ای است و همیشه ته دلش فکر می‌کند که شاید خودش هم نابغه باشد. (البته انگار کسی با او موافق نیست.) کریس با همسرش جِی. جِی در شهر نیویورک زندگی می‌کند.

بخشی از کتاب دردسرهای نابغه قلابی؛ جلد دوم

شش نقطهٔ سبز روی نمایشگر هولوگرافیک روی شیشهٔ جلوی هلیکوپتر چشمک می‌زدند. این نقاط مختصات دقیق مکان گروگان‌ها را نشان می‌دادند: پشت دیوارهای یک دژ نظامی بیابانی و هلیکوپتر هم داشت صاف می‌رفت طرفش.

گلولهٔ آتشین ناجور دیگری سمت راست جیک ترکید. بعدی هم از بیخ گوشش گذشت. جیک فوراً فرمان را کشید سمت چپ.

کامپیوتر هلیکوپتر اعلام کرد. «هشدار! جتی جنگی پشت سر شماست. آمادهٔ حملهٔ موشکی باشید.»

جیک گفت: «یه ژانگولربازیه که ما هم بلدیم.» دکمه‌ها را فشار داد و چند کد الگوریتمی را که در واقع خودش نوشته بود، وارد کرد. با این کار موشک سایندوایندر۱ هلیکوپترش در مسیر مُدور و پیچیده‌ای خارج می‌شد و جیک طوری آن را بومرنگی به‌سمت عقب شلیک می‌کرد که هیچ خلبان هلیکوپتر دیگری جرئتش را نداشت.

جنرال داد زد: «اگه موشک دومش به خودمون بخوره کباب می‌شیم پسرجون، کباب!»

«کباب کجا بود قربان!»

جیک کوبید روی دکمهٔ شلیک.

موشک در میان دود داغ و سفیدی پرتاب شد. بالا رفت و از روی هلیکوپتر قوس برداشت، بعد چرخید و دور زد و عین اجل معلق، جت دشمن را غافلگیر کرد و با ویژگی حرارت‌یابی فروسرخش صاف کوبید توی دم جت.

بوووووم!

جیک داد زد: «اینه!» و همان‌طور که روی صندلی‌اش نشسته بود قر داد.

ژنرال فریاد زد: «احسنت!»

«ریاضی و فیزیکه قربان، ریاضی و فیزیک.»

سیگنال هشدار با صدای دو بوق کوتاه و پشت سر هم روشن شد.

ژنرال داد زد: «لعنتی... موشکه آخرین سلاحمون بود!» چراغ‌های هشدار پررنگ‌تری روی صفحه‌کلید فرمان چشمک زدند. «ولی آدم‌بدها هنوز هم موشک دارن، هم خمپاره‌زن، یه تانک هم دارن!»

جیک گفت: «چه خوب.»

«چی خوبه؟!»

«این که تانک دارن قربان، قرض می‌گیریمش!»