کتاب آدخت

کتاب آدخت نوشتۀ خانم نورا محمودی نژاد است. این کتاب را نشر مهر و دل در 128 صفحه منتشر کرده است.

خواندن کتاب آدخت را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب آدخت برای افرادی مناسب است که به داستان‌های ایرانی کوتاه علاقه دارند.

بخش‌هایی از کتاب آدخت

ملودی که تنها برای خودش گوش‌نواز است. اما حالا چرا در این محله؟! اینجا نانی اضافه نمی‌ماند که خشک شود. خشک هم بشود در آب عدسی نرم خواهد شد شاید از سر عادت در محلۀ خیلی پایین‌شهر تهران، جایی که از آن پایین‌تر وجود ندارد داد می‌زند. اینجا مانند تخته سیاه، خوب‌ها و بدها یک جا نوشته می‌شوند. کوچه‌پس‌کوچه‌هایش فقط ترس و وحشت را برای عابران و ساکنان به ارمغان دارد. اینجا آدم‌های خوب پنهان‌اند. گویی خوب بودن جرم است و مجرم بودن یک شانس، کوچه‌های پیچ‌درپیچ شبیه بازی و سرگرمی در روزنامه‌ها، و ما بی آن که گم شویم این مسیرها را در رفت و آمدیم. اینجا در چرخ‌وفلک زندگی گم شده است و ما آشنای دیرین این پیچ‌وخم‌ها ... هر کس از پس‌کوچه‌ها رد می‌شد می‌شنید صدای زیبای زنی که مرثیه می‌خواند و بغض باران او که تمامی نداشت که هر روز صدا می‌زد دخترکش را بی‌هیچ جوابی!

- لیلی. لیلی من کجایی عزیز مادر...

و لیلی بیش از یک سال است مادر را بی‌جواب گذاشته است. جلوی در، تازه شسته شده است، نشانه‌ای که همیشه خانۀ ما را از باقی خانه‌ها متمایز می‌کند. ترکیب پیچک نیلوفری و درخت مو که تابیده شده‌اند بر تنه درختچۀ گل کاغذی هر سه حمام گرفته به کوچه سرک کشیده‌اند و با شیطنت از دیوار فرسوده آویزان شده‌اند با باد بازی‌بازی می‌کنند، و همراه با بوی سنگ‌فرش‌های کهنۀ خیس در این بیغوله‌ها حس خوبی شبیه مهربانی را نمایش می‌دهند. رنگ در، این مهربانی را کامل می‌کند ... . صدای بازی بچه‌ها از پشت در شنیده می‌شود، صدای زندگی، صدای دلیل امید، یعنی حالشان خوب است و آرام شدن نفس‌های من. با کمی فاصله از در می‌ایستم. انگشتم را خیلی آرام پر روی درمی‌کشم تقریباً خشک شده است. جیغ بلبلی به سروصدای بچه‌ها اضافه می‌شود.