دانلود و خرید کتاب زن درون آل پاچینو فرید حسینیان تهرانی
تصویر جلد کتاب زن درون آل پاچینو

کتاب زن درون آل پاچینو

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زن درون آل پاچینو

زن درون آل پاچینو رمانی از فرید حسینیان تهرانی است که در انتشارات نیستان به چاپ رسیده است. طرح اولیه این رمان در قالب یک داستان کوتاه با عنوان سیگار دوم بعد از صبحانه در سال ۱۳۸۵ نگاشته شد و نویسنده به پیشنهاد دوستش بابک کریمی آن را در سال ۱۳۸۹ به صورت رمان بازبینی و دوباره‌نویسی کرد و در سال ۱۳۹۰ به چاپ رساند.

 درباره کتاب زن درون آل پاچینو

در این کتاب قرار است یک رمان روان‌شناسانه و عجیب بخوانید که تصویری تازه از شخصیت درون انسان‌ها به شما می‌دهد. حسینیان برا این باور است که هر کس در درون شخصیت‌های پیرامونی‌اش تمثالی برای خودش ساخته که آن را دوست می‌دارد نه خود واقعی آن انسان را. او در رمانش هم همین باور را به تصویر کشیده است.

 داستان درباره سه نسل از اعضای یک خانواده است که برخی از آنها در حال حاضر خارج از ایران زندگی می‌کنند و رفت و آمد و مسافرت مداومشان زمینه‌ای است برای مرور سه دهه از زندگی آنها.

روایت او بسیار احساسی و رمانتیک و انسانی است و از تمانم ابزاهای کلامی برای بیان همان حقیقت پیچیده و فلسفی‌ای که گفته شد، بهره می‌برد؛ از جمله هفت راوی برای روایت قصه و کوله‌باری از شعر و تک‌بیت و عناوین خاص و قابل توجه برای دوازده فصل این داستان.

 خواندن کتاب زن درون آل پاچینو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه دوست‌داران رمان‌های روان‌شناسانه و فلسفی مخاطبان این کتاب‌اند.

 درباره فرید حسینیان تهرانی

فرید حسینیان تهرانی زاده سیزدهم دی‌ماه ۱۳۵۶، شاعر، نویسنده ایرانی معاصر است.  او در رشته‌های مهندسی مکانیک و  مدیریت شهری درس خوانده است.

 مجموعه شعر سپيد «دارم خيال می‌كنم!»، مجموعه شعر سپيد «ساده‌ترين حرف‌هايت را بزن!»، مجموعه داستان «از اول دو سانتي كج بود»، رمان «زنِ درون آل پاچینو»، مجموعه شعر سپيد «اجرای عاشقانه‌ی نارنج»، ترجمه آنتولوژی شعر چین «هر قلبی بودای خویش است»، رمان «من آلیس نیستم ولی اینجا خیلی عجیبه» ، ترجمه اشعار جيمز جويس «موسيقی مجلسی» و مجموعه داستان ده کلمه «مینی مال من» از آثار این نویسنده‌اند.

بخشی از کتاب زن درون آل پاچینو

دفترچه خاطراتش را گشود. بوی اودوکُلن نوید بلند شد. بی‌اینکه لباس‌های سیاهِ خاک‌گرفته‌اش را بیرون بیاورد، نوشت:

«بابابزرگ رفت!!! تا آخرین روز، مرتب و منظم: صورتش را هر روز اصلاح می‌کرد (کاش نوید هم از این عادت‌ها داشت!)

چقدرخوب می‌شد اگه بابابزرگ را مثل فرنگی‌ها با لباس شیک و مرتب به خاک می‌سپردیم! اون‌وقت من براش اون کراوات پهن قهوه‌ای سوخته‌اش را انتخاب می‌کردم که یک گل درشت ارغوانی از آن بالا رفته بود، با کت و شلوار و پیراهن کِرِم و یکی از اون کفش‌های ورنی قهوه‌ای بزرگش... و البته یک جفت دکمه‌سردستِ طلایی...

اون خنده‌های بانمک و چشم‌های درشتِ افتاده و لاله‌های گوش بزرگ و نرم ... جاشون خالیه! اتاقش هنوز بوی اودوکُلنش رو می‌ده. شاید خودش رو همین‌طور شیک و تر و تمیز نگه داشته بود برای مامان‌مهین! خوش‌به‌حال مامان‌مهین... گرچه خودم مامان‌مهین رو یادم نمی‌آد (چون دو سالم نشده بود که فوت شدن) اما از عکس‌ها و خاطرات مامان و بابابزرگ به نظر می‌رسه اونم دافی بوده برای خودش!!!

دلم برای لالایی‌های مامان‌مهین که اصولاً نباید یادم بیاد و احتمالاً از حرف‌های مامانه که خیال برم داشته شنیدمشون، تنگ می‌شه (مامان می‌گه نوزاد که بودم و بی‌تابی می‌کردم فقط توی بغل مامان‌مهین آروم می‌شدم) فکر کن چقدر دلم برای بابابزرگ و قصه‌های من‌درآوردیش تنگ می‌شه... با اینکه از بچگی اونها رو نشنیدم، اما با رفتن صاحب اون صدای بم و قدیمی، قصه‌ها هم با یک جور غم یادم می‌آد از این به بعد...

راستی اینو باید بنویسم که هم ربطِ این نوشته با این دفترچه یه‌جورایی معلوم بشه، هم خودم یادم بمونه:

خوب شد تموم این لحظات نوید با من بود وگرنه کم می‌آوردم... با اینکه حرفاش نرم نیست، اما پشت آدم گرمه بهش!

راستی چقدر از این مراسم ختم بیزارم!»

شروع این دفتر، تاریخ آشنایی‌اش با نوید را نوید می‌داد. همان روزهای اول که دانست نوید چه اودوکُلنی می‌زند، رفته بود توی یک عطرفروشی و خودش را در اودوکُلن او غرق کرده و بعد هم به دفترچه پاشیده بود. قرار بود هر لحظهٔ این رابطه را توی دفترچه بنویسد؛ قراری بین خودشان. کس دیگری نمی‌دانست جز باباحامد؛ بهترین و نزدیک‌ترین دوستش. به او گفته بود نوشتنِ این جور چیزها کار درستی نیست. گفته بود این کار مثل نگه‌داشتن ماهی قرمز عید است، وقتی که وابسته‌اش شوی و بمیرد. می‌گفت بعضی چیزها وقتی حس می‌شوند، لذت و رنجشان به هم می‌ارزد، اما وقتی نوشته می‌شوند، انگار غم‌ها و غربت‌ها در جان آدم جان می‌گیرند و لذّت‌ها و شادی‌ها خودشان را می‌بازند- آدم است که می‌بازد. حتی آدم خیال می‌کند شادی‌های گذشته از وقتی نوشته می‌شوند تا وقتی خوانده می‌شوند یک جور حزن به خود می‌گیرند که با گذشت زمان مثل غشای چربی در رگ‌های قلب یا روی برگ‌های شمشادهای خیابان کلفت‌تر می‌شوند تا آنکه بافت‌های زنده را سِر می‌کنند- بافت‌های زنده و زوایای روح آدم‌ها.

وقتی پدرش را جدی می‌یافت – یا به قول مادرش «در حال لِکچر۱۳ دادن!»- نمی‌توانست با حرف‌هایش ارتباط برقرار کند. به نظرش می‌رسید برای درکِ خیلی از این چیزها بهتر است به جای آسمان و ریسمان بافتن و لقمه را دور سر چرخاندن، تنها تجربه کرد. او هم برای درکِ پدرش نیازی به حرف‌او نداشت؛ حضورش کافی بود. با این حال به رویش نمی‌آورد. همین که او را که معمولاً کم حرف بود، با شور و اشتیاق در حال اثبات چیزی می‌دید، دلش ضعف می‌رفت. اما این بار از حرف‌های پدرش دربارهٔ خطراتِ خاطرات، بوی نای اتاق‌خواب افراد سالخورده و بیمارانِ سخت در مشامش دوید. بویی که البته هرگز اتاق بابابزرگ از آن بویی نبرده بود. گاهی که با دوستانش -برای سرکشی‌های معمولِ خیریه‌ای که در آن فعالیت می‌کردند- به خانه‌های سالمندان یا بیمارستان‌ها سر می‌زدند، در اتاق بیمارانِ فرسوده از دردهای طولانی و بی‌درمان یا زنان و مردان پیری که انرژی حیاتی‌شان رو به زوال بود، با این بوی سنگین و تند روبه‌رو می‌شد. با اینکه پنجره‌ها را باز می‌کردند و لباس‌هایشان را -به کمک پرستاران با لباس‌های نویی که برایشان آورده بودند- عوض می‌کردند و گاهی عطری هم بر صورت و در اتاقشان می‌پاشیدند، باز هم این بو دوام می‌آورد. حس می‌کرد مرگ از سلول‌های بی‌جان و خسته بدن آنها منتشر می‌شد و فضا را مال خود می‌کرد تا زمانی که کل هوای پیرامون چون سپری از مولکول‌های مرده، ارتباط آن فرد را با دنیای زنده اطراف قطع کند. آن‌وقت حتماً الهه مرگ، در حباب هوای مرده‌ای که چون پرده تراوایی او را برابر حیات قرنطینه می‌کند، سر می‌رسد و جان‌ها را می‌ستاند. ولی این بو نبود که برایش زننده بود، اینکه مرگ فرقی میان جوان و پیر، ناکام و کامیاب، تهی‌دست و دارا و ... قایل نبود، برایش زشت و نفرت‌انگیز بود. بارها وقتی از بیمارستان یا خانه سالمندان بیرون آمده بودند، گریان و پریشان، بر سر نوید فریاد زده بود که:

«اینکه می‌گن مرگ حقّه یعنی چی؟ یعنی یه بچه سه ساله که سرطان خون گرفته و مادر و پدرش خرج دوا و درمونش رو ندارن همون قدر حقّشه بمیره که یه پیرمرد صد ساله پولدار که تمام کیف عالم رو کرده و جون به عزرائیل نمی‌ده؟! این جوری هر چیزی توی عالم حقّه پس! هم حق و هم ناحق... ما مردم برای اینکه جواب خیلی چیزها رو نمی‌دونیم و نمی‌تونیم بدیم، به جای اینکه سکوت کنیم، جوابای احمقانه برای خودمون جور می‌کنیم.»

این حرف‌ها را بلند و شکوه‌آمیز رو به نوید بیان می‌کرد، چرا که نظرش را در مورد مرگ می‌دانست و ناخوآگاه او را شریک اجحاف به آن گروه مظلوم و محروم می‌پنداشت: نوید فرقی میان مرگ آدم‌ها قایل نبود. اعتقاد داشت همیشه اگر چیزی از کسی دریغ شده، امکان دیگری برایش به وجود آمده که می‌تواند ریشه در همان کمبودها داشته باشد. ماهیت هر صفتی را با متضاد آن یکی می‌دانست، تنها موقعیت آنها را متفاوت قلمداد می‌کرد. ساعت شنی را مثال می‌زد و می‌گفت همان ذراتی که نشانِ زمان مرده و گذشته هستند تا دمی قبل جزیی از زمان زنده و عبور نکرده بودند. دروغ و راست، فقیر و غنی، کاستی و فزونی، روشنی و تاریکی، خیانت و وفاداری... و نیستی و هستی را دو روی یک سکه می‌دید. خواب را هم گلوگاه آن ساعت شنی تعبیر می‌کرد که میان رویا و بیداری تعادل ایجاد می‌کند. تعادلی که گاهی در تلاطم زندگی به هم می‌خورد:

«من هر طور فکر می‌کنم نمی‌تونم این تقسیم‌بندی‌ها رو درک کنم. این یعنی چی که می‌گین یه گروه در اثر بیماری لاعلاج از بین می‌رن و گروه دیگه بدون بیماری و در اثر کهولت سن! و نتیجه می‌گیرین اون گروه دوم حتماً خوش به حال‌شون شده! مگه بیماریِ مزمن‌تر و لاعلاج‌تری از گذر عمر هم سراغ داری؟ یا اینکه از کجا می‌دونی برای کسی که توی پنج سالگی می‌میره، مرگ سخت‌تر از کسیه که در سن بالاتر می‌ره؟ هر چی سن آدم پایین‌تره، تجربه لذت‌ها و خوشی‌هاش هم به همون نسبت کمتره. ضمناً ترسش هم از بیماری و مرگ به مراتب کمتره، چون - مستقیم یا غیر مستقیم- کمتر با درد و رنج روبه‌رو شده ... از نظر من تلقیِ ما از مرگ و طبقه‌بندی آدم‌ها، همه به خاطر خودخواهیِ خودمونه. ما دلمون می‌خواد دیرترین زمان ممکن بمیریم ... دلمون نمی‌خواد بچّه‌مون رو از دست بدیم ... 

تلاش آخر (رشته ریاضی) سراسری خارج کشور ۹۸
گروه مولفان انتشارات جواب طلایی
سید مرتضی؛ نماد عقلانیت و تفاهم دینی
مهدی مهریزی
الف مثل اقتصاد
لیویانا پروپات
تلاش آخر (رشته ریاضی) داخل کشور ۹۹
گروه مولفان انتشارات جواب طلایی
تلاش آخر (رشته ریاضی) داخل کشور ۹۸
گروه مولفان انتشارات جواب طلایی
جوزه، ببر و ماهی، مانگا (جلد اول)
سیکو تانابه
نکات کلیدی استعداد تحصیلی (با آزمون ۹۹)
علی جکی‌پور
تلاش آخر (رشته ریاضی) خارج کشور ۹۹
گروه مولفان انتشارات جواب طلایی
تلاش آخر (رشته ریاضی) خارج کشور ۹۷
گروه مولفان انتشارات جواب طلایی
معجزه تقویت هوش (IQ)
انستیتو افزایش هوش
خزائن‌الأنوار و معادن‌الأخبار
میر محمدرضا خاتون‌آبادی
تلاش آخر (رشته ریاضی) سراسری داخل کشور ۹۷
گروه مولفان انتشارات جواب طلایی
تلاش آخر (رشته ریاضی) خارج کشور 96
گروه مولفان انتشارات جواب طلایی
بیماری های مادرزادی قلب به زبان ساده
کن هیدن
انقلاب فرهنگی چین
دیوید پیتروزا
در ارتباطات حرفه ای باشید
فرشید نادری نژاد
زندگینامه سیاسی امام خمینی (جلد اول)
محمدحسن رجبی
آموزش جامع صفحه آرایی کتاب با word
بهمن پرتو
مثنوی معنوی (دفتر پنجم و ششم)؛ جلد سوم
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مولوی
درس‌نامه پلاس قلب و عروق برانوالد ۲۰۱۹؛ جلد ۳
دپارتمان قلب و عروق گزین پارسیان طب
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

حجم

۲۱۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

قیمت:
۶۲,۱۰۰
۱۸,۶۳۰
۷۰%
تومان