دانلود و خرید کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم پارمیس منصوری
تصویر جلد کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم

کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم

معرفی کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم

کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم نوشته‌ٔ پارمیس منصوری در نشر گنجور چاپ شده است. چاه آب افسانه‌ای داستان پسربچه‌ای است که پدر و مادر ندارد و روزی شخصی او را به خانهٔ زوج پیری می‌برد و از آن‌ها می‌خواهد که از آن پسربچه مراقبت کنند. پسر از آن روز به بعد در خانهٔ آن‌ زوج می‌ماند. اما این پسر یک پسر معمولی نیست. او قدرتی به نام طلسم شیشه‌ای در چشم‌هایش دارد که به او قدرت‌های خاصی می‌دهد.

درباره کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم

لحظه ای که آدمی تخیل می کند در یک دنیای جدید و خارق العاده قرار می گیرد؛ دنیایی که زیبایی خودش را دارد، ترس خودش را دارد و شادی خودش را دارد. ما چه جور مخلوقاتی هستیم که قدرت وصل کردن ریشه های مغز به یکدیگر و ساخت دنیای جدید را در ذهنمان داریم؟!

کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب چاه آب افسانه ای؛ جلد دوم

ویلیام هیچ چیز نگفت و از تعجب خشکش زده بود و در ذهنش گفت: عجب سرزمین عجیبی دارم. در این مغازه، جلبک‌های دریایی خوراکی، سبزیجات دریا، خوراکی‌های دریایی جانوری، سخت‌پوستان خوراکی، صدف‌های خوراکی، صدف‌های دو کفه‌ای، ماهی‌های خوراکی، نرم‌تنان خوراکی، حلزون صدف‌دار، میگو، لوزی ماهی، کله ماهی، صدف ونوس، صدف سیاه، صدف چروک، شمشیر ماهی، شاه میگو، شاه ماهی، خاویار، خیار دریایی، خرچنگ، هشت پا و .... که رنگ آبی بودند، به فروش می‌رفت. هوا تاریک بود و جمع و جور کردن مغازه به پایان رسید. ویلیام از خانم برلیا پرسید: من امشب کجا باید بخوابم؟ خانم برلیا گفت: تو از این به بعد هر شب خونهٔ من می‌خوابی. آن دو به سمت خانهٔ خانم برلیا به راه افتادند. خانهٔ خانم برلیا خیلی دورتر از مغازه‌اش بود. همین‌طور که در حال راه رفتن بودند ویلیام گفت: خانهٔ شما چقدر با اینجا فاصله دارد؟ خانم برلیا گفت: خانهٔ ما از اینجا خیلی دور است و حالا حالاها نمی‌رسیم مخصوصاً وقتی که با پای پیاده به آنجا برویم. ویلیام گفت: لطفاً دستتورن رو به من بدید و به خونه فکر کنید. خانم برلیا این کار را کرد و ویلیام ورد سیتانیاتا را خواند و خیلی سریع غیب شدند و به خانهٔ خانم برلیا رفتند. در حیاط خانه ایستاده بودند خانم برلیاکه خیلی تعجب کرده بود گفت: وای خدای من تو چطوره همچنین کاری کردی!!؟ تو واقعاً پسر شگفت‌انیگزی هستی. ویلیام یک لبخند زد و وارد خانه شدند. خانم برلیا همراه با پدرش و دو فرزندش در یک خانهٔ بزرگ زندگی می‌کردند. وقتی که وارد شدند پدر خانم برلیا که مردی پیر و بداخلاق بود، روی صندلی روبه‌روی پنجره نشسته بود. هنگامی که خانم برلیا وارد شد فرزندانش پریدند بغل خانم برلیا، اولین فرزندش دختری پنج ساله به نام لوییزا که خیلی شیطون بود و دومین فرزندش پسری چهارساله به نام آیتکین که خیلی پسر شیکمو و پرخور بود. وقتی که بچه‌ها از بغل خانم برلیا پایین آمدند، از ویلیام پرسیدند: تو کی هستی؟ و چرا اینجایی؟ ویلیام می‌خواست خودشو معرفی کند که ناگهان پدر خانم برلیا، آقای هاکات گفت: توی مزاحم کی هستی؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۱ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۱ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان