کتاب آن سوی جنایات واقعی!

کتاب آن سوی جنایات واقعی! نوشتۀ شارلوت گریج و پل رولند و جو اسمیت است. جنایت‌ها به هر شکل و اندازه‌های رخ می‌دهند، و ربطی به اعتقادات و نژادها نیز ندارند. در دنیای جرم و جنایت؛ شما کاملاً خودتان هستید، بدون هیچ‌گونه نقش بازی‌کردن و در گالری سرقت‌هایی که شما را دنبال می‌کنند، خواهید فهمید که چه نقشی دارید و باید گفت که این نقش همیشه زیبا نیست.

درباره کتاب آن سوی جنایات واقعی!

برخلاف اینکه این جنایت‌ها محصول زمانه‌ها و زندگی‌های متفاوتی هستند، اما افرادی که مرتکب آن می‌شوند دارای اشتراکات زیادی می‌باشند؛ زندگی مخفی، داشتن ساعات کاری و استراحتی خاص که با بقیه آدم‌های معمولی فرق می‌کند. افراد کمی از آنها، روال عادی زندگی را طی می‌کنند. شاید این روش جذابی برای جنایت باشد: اکثر ما زندگی خود را صرف همان کاری می‌کنیم که در واقع از پیش به ما گفته شده است، اما مجرمان برخلاف قوانین کار می‌کنند که البته از عهده هرکسی برنمی‌آید.

برخی از ترسناک‌ترین قاتلان زنجیره‌ای به جهان نشان می‌دهند که «قتل هرگز پایانی ندارد.» آندره چیکاتیلوا با نام مستعار «قصاب روستوف» ایستگاه‌های تاریک قطار و اتوبوس شوروی را زیر نظر داشت تا اینکه پس از پنجاه و دو قتل وحشتناک به دادگاه کشیده شد. دزدها در حرفه‌ای‌های سرقت، می‌توانید درباره طرح‌های جنایتکار قرن نوزدهم بیشتر بدانید؛ جاناتان وایلد، کسی که مقامات را با هکرهای امن هدایت کرد، و ما را با اصطلاح «صلیب دوگانه» آشنا کرد.

خواندن کتاب آن سوی جنایات واقعی! را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب آن سوی جنایات واقعی! برای علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی و پلیسی جذاب است.

بخش‌هایی از کتاب آن سوی جنایات واقعی!

عکس‌های ترسناک

لحظه‌ای که سرانجام در هفت مه ۱۹۷۲ فرارسید، او دو دانشجو هجده ساله به نام‌های ماری آن پسی و آنیتا لوجسا که در دانشگاه استنفورد تحصیل می‌کردند را با ماشین به یک جاده خاکی برد و هر دو را با ضربات چاقو کشت و سپس آنها را به آپارتمان خود برد. در آنجا اجساد را مورد حمله جنسی قرار داد و از آنها عکس گرفت. سپس سر آنها را برید، اجساد را در کیسه‌های پلاستیکی قرار داد، آنها را در دامنه کوه نزدیک خانه‌اش دفن کرد و سرها را داخل دره انداخت.

چهار ماه بیشتر نگذشته بود که دوباره مرتکب به قتل شد، این بار قربانی، ایکو کو پانزده‌ساله بود. او را خفه کرد، به جسد تجاوز کرد و سپس جنازه را برای کالبدشکافی به خانه برد. فردای همان روز که برای ملاقات روانپزشکان به دادگاه رفته بود، سر قربانی را در صندوق عقب اتومبیل خود گذاشته بود که از پیشرفت او راضی بودند و او را رسماً «ایمن» اعلام کردند. البته آنها به‌سختی از این اشتباهات می‌کردند. چهار ماه دیگر سپری شد و کمپر دانش‌آموز دیگری به نام سیندی شل را به قتل رساند. در این زمان او اسلحه‌ای را خریداری کرده بود که بعد از مجبور کردن او برای رفتن به داخل صندوق عقب، به او شلیک کرد. مثل الگوهای قبلی، به جسد تجاوز کرد، سر آن را برید و بدن را کالبدشکافی کرد. سر قربانی را هم در باغ خانه مادرش دفن کرد. کمتر از یک ماه گذشته بود که کمپر دوباره قربانی جدیدی پیدا کرد، دو اتومبیل ران به نام‌های روزالين تورپ و اليس لين. آنها زمان کافی برای فرار و نشستن در اتومبیلشان را نداشتند زیرا همان لحظه به آنها شلیک کرد و هر دو مردند. جسدها را در صندوق عقب گذاشت، و در همان وضعیت (با دو جسد در صندوق عقب) به خانه رفت تا با مادرش غذا بخورد، سپس دوباره به سمت ماشین برگشت تا سر زن‌ها را از بدنشان جدا کند و در آخر او بدن بدون سر لین را برای تجاوز به داخل برد.