کتاب واژه های خیس
معرفی کتاب واژه های خیس
کتاب واژه های خیس نوشته زهرا مرادپور و حسن پارچه بافی و مائده جعفری پاک فومنی و شیما حسامی کجیدی و علی ملازاده و نسرین زاده وفادار مجموعهای دلنوشته است که انتشارات ماهواره منتشر کرده است.
درباره کتاب واژه های خیس
یکی از راههای بیان احساسات دلنوشته است. زیرا نویسنده میتواند به راحتی از بند قافیه و وزن شعر رها شود و تمام دغدغهها و تجربهها و احساساتش را بیان کند. در دلنوشته نویسنده میتواند به راحتی به احساساتش اجازه دهد کلمهها و تعبیرها را بسازد و آنها را بهزیباترین شکل در جملهها کنار هم بچیند.
در این کتاب پیش از دلنوشتههای هر نویسنده زندگینامه کوتاهی از او آمده است.
خواندن کتاب واژه های خیس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به دلنوشته پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب واژه های خیس
هر روز صبح به بهانهٔ تو پنجرهٔ عاشقانهٔ دیگری بازمیکنم. نگاهم را به انتهای آبی آسمان میدوزم و به خورشید طلائی لبخند میزنم و انگار، تو را در بالهای زرین آن میبینم. عشقم!! تو هم مثل خورشید بودی و به همه گرمی و روشنائی میبخشیدی. چندسال پیش درست، وقتی که شکسته بودم تو را پیداکردم، توآمدی و طوفان نا ملایمات را به جان خریدی، سکان کشتی به گل نشستهام را گرفتی وکشاندی به ساحل مهربان وجودت و مرا از این مرداب تنهائی نجات دادی. عطرنفسهایت را در وجودم پاشیدی و نگاه یخ زدهام را میان بازوانت گرفتی و غمهای دلم راکنار زدی و به جای آن سرود شادی را برایم زمزمه کردی. بلند شو عشقم!! و به چشمان پرخواهش من خیره شو که نگاهت آرامم میکند. بلند شو ماه من!! که گلهای باغچهٔ دلم از نبودنت پرپر شده اند. این جدائی مثل دیواری شده است که ترا نبینم. بلندشو ماه من!! و این دیوار سرد سنگی را خراب کن. مهتاب من!! بی توهیچ کجا برایم تازگی ندارد. میان هیاهوی آدمهای این شهرکه میروم، صدایت گوشم را نوازش میدهد و به حصار باغچهای که خودت ساختی پا میگذارم، ازگلهای سرخ آن، عطرحضورت احساس میشود. چه میدانم؟ در ساحل دریا قدم بزنم؟ که آنجا هم تصویر چشمانت درآبهای آن موج خواهد زد. ماه شبهای من!! در بهار به دنیا آمدی؛ بزرگ شدی، قهرمان شدی و در یک صبح زمستانی، درست، راس ساعت هفت، غروب کردی. خدا این زمستانها را نیاورد که بوی انجماد و سردی فراق تا اعماق جان مان حس میشود. هر روز ساعتم را در این قرار عاشقی کوک میکنم تا بیائی، که قلبم به انتظار دیدنت میتپد. بیائی وآرام و سر به زیر، مهمان خیالم شوی و یک بار دیگر به چشمان رنگیات خیره شوم و تو هم نگاه عاشقیات را به من بدوزی، برایم شعر بخوانی ازهمان شعرهائی که خودت دوست داشتی و یک بار دیگر دستهایم را لمس کنی. به تو که میاندیشم تنها نیستم، خواب از چشمانم فرار میکند و خیال تو هر شب از ذهنم عبور مینماید، قلبم را به درد میآورد و دلم را آتش میزند، با تو حرف میزنم و فکر میکنم که نرفتهای اما این خیالی بیش نیست و فقط مرورکردن تو در ذهن من است.
***
وقتی تو نیستی خانه به دردم نمیخورد. هزار هم قشنگ و با صفا، وقتی تو را ندارم، حیاط و حوض دردی را دوا نمیکند. درهای کدام خانه را بکوبم؟ که صدائی جز تو به گوشم برسد. از پنجره سرک بکشم؟ کجا را ببینم؟ فقط دیدن تو آرامم میکند. میخواهم درکنارم باشی، روبرویم بنشینی، چند شاخه، مریم و نرگس تقدیمت کنم و چمدان دلتنگیام را برایت بازکنم و از داستانهای این چند سال بگویم که در انبوهی از مه مخفی شدهاند. برایت بگویم که نگذاشتند و در حقم نامردی کردند و آنگاه تو برایم حرف بزنی، دلداریام بدهی و امید را به من برگردانی که همیشه پشت و پناهم بودهای. میخواهم درکنارم باشی و قد و قامتت را ببینم، جلویم راه بروی، دوباره برگردی، برایت آغوش باز کنم و از هرم نفست زیرگوشم داغ شود.
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه