کتاب وداعی با گابریل و مرسدس
معرفی کتاب وداعی با گابریل و مرسدس
کتاب وداعی با گابریل و مرسدس نوشتهٔ رودریگو گارسیا با ترجمهٔ عاطفه هاشمی روایت خاطرات فرزند گابریل گارسیا مارکز و مرسدس بارچا از واپسین روزهای عمر پدر است. واپسین روزهای عمر گابریل گارسیا مارکز و بیماری فراموشیاش به قلم فرزندش به زیبایی به تصویر کشیده شده است و در این خلال همزمانیها و اتفاقات عجیبی رخ میدهد که به سبک رمانهای رئالیسم جادویی خود مارکز، تشابهات خارقالعادهای با اتفاقات دنیای واقعی برقرار میکند که تعجب همگان را برمیانگیزد.
همچنین آشنایی با شخصیت مرسدس بارچا، همسر گابوی پیر و واکنشهایش به نوع ماجرای بیماری و مرگ همسرش خالی از لطف نیست.
درباره کتاب وداعی با گابریل و مرسدس
این کتاب به شرح خاطرات و یادآوریهای خانوادگی و خصوصی خانوادهٔ مارکز از هفتهها و روزهای پایان عمر مارکز میپردازد و جزییات اخلاقی مردی را نشان میدهد که در آسیبپذیرترین وضع جسمانی و زوال عقل نیز شوخطبعیاش را حفظ کرده است و با آنکه غرق در محبت و توجه اطرافیانش است، اما با معضل از دست رفتن حافظهاش دستبهگریبان است.
این کتاب اولین بار در سال ۲۰۲۱ منتشر شد و موردتوجهِ بسیار طرفداران گابریل گارسیا مارکز قرار گرفت. چرا که زوایای پنهان و هیجانانگیزی را دربارهٔ یکی از بزرگترین غولهای دنیای ادبیات آشکار میساخت که هر خوانندهای را شیفتهٔ خود میکرد.
کتاب وداعی با گابریل و مرسدس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به آثار زندگینامهای پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب وداعی با گابریل و مرسدس
صبح یک روز وسط هفته در مارچ ۲۰۱۴ به مادر تلفن میکنم. میگوید پدر دو روز است سرما خورده و در بستر افتاده است. برای پدر اتفاق عجیبی نیست، اما مادر اصرار دارد که این بار فرق میکند: «نه چیزی میخوره، نه از جاش بلند میشه. اصلاً خودش نیست. بیحال و بیانرژیه. آلوارو۲ هم اولش همینطوری بود.» منظورش یکی از دوستان همدورهٔ پدرم است که سال گذشته فوت کرد. پیشبینی مادر این است که: «نمیتونه از این وضعیت جون سالم بهدر ببره.» ترس به دلم نمیافتد، حرف مادر بیشتر از سر دلهره و اضطراب است. بهرحال در سنی است که دوستان قدیمیاش را دارد از دست میدهد و اخیراً بهخاطر فوت دو تا از کوچکترین و عزیزترین خواهر و برادرهایش دلنازک و حساس هم شده است. اما بهرحال این تماس تلفنی تخیلم را به پرواز درمی آورد. با خود میگویم، یعنی این شروع یک پایان است؟
مادرم دو بار از سرطان نجات پیدا کرده و قرار است برای یکسری آزمایشهای پزشکی به لسآنجلس برود. قرار بر این میشود که برادرم از پاریس به مکزیکوسیتی بیاید تا کنار پدرم باشد و من با مادر به کالیفرنیا بروم. به محض اینکه برادرم میرسد، پزشک میگوید پدرم ذاتالریه دارد و اگر بتوانند او را برای آزمایشات بیشتر در بیمارستان بستری کنند تیم پزشکی کارشان خیلی راحتتر میشود. ظاهراً از چند روز پیش این پیشنهاد را به مادرم داده بودند اما او مخالف بود. شاید از مواجه شدن با نتیجهٔ آزمایشها میترسید.
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه